۱-تعلق رضایت به عقد و شرط
پذیرش آنچه که در مورد تراضی در تبیین این نظریه بیان شد، مبتنی بر آن است که تن در دادن مشروط له به عقد متضمن شرط را به واسطه وجود شرط در آن دانسته و رضای او را صرفا مشروط به ایفای امر مورد اشتراط از جانب مشروط علیه بدانیم. در این صورت چنانچه به هر جهت به شرط وفا نشود، رضا موجود نمی باشد و اثری بر معامله ای که در آن رضا موجود نباشد بار نمی شود. در رد این مطلب پاسخ هایی به شرح ذیل ارائه شده است:
اولین پاسخ این است که در عقد نکاح متضمن شروط باطل اخبار و روایات صحیحه دلالت بر صحت عقد با وجود فساد شرط دارد و فرقی در این مورد میان شروط فاسدهای که راجع به مهریه یا خود مضمون عقد است، نمیباشد. درست است که ممکن است عقد نکاح به واسطه بعضی شروط، فاسد گردد و آن شروطی است که با ذات عقد نکاح مخالفت داشته باشد ولی بطلان عقد در اینگونه موارد به واسطه اختلال به ارکان اساسی عقد و از جهت تناقض بین مفاد شرط و مفاد عقد است نه به دلیل فقدان تراضی در مورد شروط.
پاسخ دیگر این است که منظور از تراضی، وقوع معامله بدون اکراه و اجبار است نه واقع شدن آن به طیب نفس و رضایت خاطر. همانطور که در معاملات مضطر نیز این چنین نمیباشد. در این مورد و همچنین در مورد عقد نکاح اشاره شده است به اینکه منظور از رضای طرفین، طیب نفس آنان نیست بلکه ممکن است عقد براساس انگیزههای دیگری مثل راضی بودن ابوین طرفین واقع شود. دیگر اینکه اگر تراضی بر امری که رکن اصلی و مطلوب عقد است واقع شود با انتفاء آن به سبب از بین رفتن تراضی، عقد فاسد می شود ولی اگر امری که بر آن تراضی شده رکن اصلی و مطلوب عقد نبوده ولی از اوصاف و عوارض آن باشد، با انتفاء آن عقد باطل نمیگردد. زیرا عوارض و اوصافی که جزء ارکان اصلی عقد نباشند هرچند که موجب کثرت رغبت مردم گردد و زیادتی مالیت را به همراه آورد. اما چیزی از عوض در مقابل آن واقع نمی شود و رضایت به معامله نیز منوط به آن نیست.[۱]
به هر حال آنچه مورد تراضی اصلی است، عقد میباشد و شرط امری فرعی است که نمیتوان با فقدان آن (مگر در موارد استثنایی) خللی بر تراضی وارد دانست.
۲-تعلق قصد به عقد وشرط
یکی از دلایل طرفداران فساد عقد وشرط این بود که قصد طرفین معامله بر عقد وشرط با هم تعلق گرفته و هیچ یک از طرفین برای عقد و شرط قصد جداگانه ای نکرده اند. این دسته با استناد به «العقود تابعه للقصود» از آنجا که قصد را بر عقد به تنهایی وارد نمیدانند هرگاه شرط باطل باشد در چنین حالتی عقد را نیز باطل دانسته اند.[۲]
در پاسخ به طور خلاصه میتوان گفت که آنچه در این گونه مراحل قابل بررسی است ملاحظه قصد اصلی و نظارت بر صحت ارکان اصلی عقد است و میدانیم که قصد اصلی، انعقاد نفس معامله بوده است و شرط به طور تبعی برای کسب لزوم از عقد اصلی و التزام طرفین یا یکی از آنها به وجه ملزم بر آن، در ضمن عقد درج شده است. بنابراین، یک امر تبعی نمیتواند قصد اصلی را فاسد سازد. از این رو
با فساد شرط در صورت که ارکان اساسی عقد مختل نشود، عقد به صحت خود باقی خواهد ماند.[۳]
۳-غرر
یکی از توجهات قائلین به فساد عقد متضمن شرط باطل این است که فساد شرط موجب جهالت نسبت به عوض میشود. زیرا برای شرط قسطی از ثمن است و با فساد شرط، عوض مثمن مجهول میگردد و معلوم نمی شود که چه مقدار از ثمن در مقابل شرط به ازاء مثمن بوده است. بر این اساس جهالت عوض را موجب بطلان معامله میدانند. به عبارت دیگر با توجه به اینکه از شرایط اساسی صحت معامله معلوم بودن عوضین است و جهل به عوضین یا یکی از آنها موجب غرر میباشد و غرر مبطل معامله است، فساد شرط موجب فساد عقد می شود. در پاسخ می توان گفت که : اولا، معامله بین ثمن و مثمن واقع شده است. البته شرط موجب زیادتی مالیت مثمن در بیع میگردد بدون اینکه قسطی از ثمن به عنوان آن معلوم شود. مضافا به اینکه حتی در مواردی که شرط به گونه ای است که بتوان از لحاظ عرفی قسطی از ثمن را برای ان منظور داشت. اما در مقام انشا قسمتی از ثمن در مقابل آن واقع نمی شود و به عبارت دیگر، در مقام انشاء، معامله تنها بین نفس عوضین انشا میگردد و شرط خارج از دایره معامله است. بنابراین در عالم انشاء عوض تمام ثمن تمام مبیع است.
ثانیا-به فرض پذیرش «للشرط قسط من الثمن» یعنی اینکه طرفین با لحاظ شرط حصهای به ثمن اضافه کرده باشند، برای معلوم شدن آن مقدار از ثمن که در مقابل شرط واقع شده است، باید ارزش عقد را با وجود شرط و خالی از آن تقویم نمود و تفاضل را از ثمن کسر کرد. بدین ترتیب، آنچه که به ازاء شرط در ثمن منظور شده است، معلوم می گردد و دیگر موجبی برای بطلان عقد موجود نیست.[۴]
ممکن است گفته شود: اگرچه در قبال شرط قسطی به ثمن اضافه شده است، اما با از بین رفتن شرط بهره ای که معادل آن است قابل تقویم نمیباشد و از این روست که ثمن مجهول و معامله متضمن چنین شرطی باطل می گردد. چنین استنباطی پذیرفته نیست زیرا بعید است که « للشرط قسط من الثمن» را پذیرفته و به آن استناد نمائیم. آنگاه قائل به عدم قدرت بر تعیین آن قسط موردنظر باشیم یعنی اگر بهره ای از ثمن در مقابل شرط واقع باشد، طبعا قابل تقویم و تعیین آن قسط موردنظر باشیم. مضافا بر اینکه برای شرط بدون نفع و فایده نمیتوان قسطی از ثمن را منظور داشت و اگر امر بی فایده و بدون نفع قابل تقویم و تعیین نیست، به واسطه آن است که اساسا ارزشی برای آن تصور نمی گردد. از طرفی باید دانست که چنانچه وجود شرط باعث افزایش اشتیاق مشروط له به انجام معامله باشد، چنین امری با ثبوت خیار فسخ به نفع وی جبران میگردد.[۵]
به هر حال به فرض پذیرش وقوع مقداری از ثمن در قبال شرط و به ازاء آن با بطلان شرط عوض مجهول نمی شود زیرا میتوان با کمک گرفتن از اهل خبره و نیز به یاری عرف مقداری از ثمن را که در مقابل شرط واقع شده و یا برای آن تخصیص یافته معلوم کرد و بنابراین جهالتی در این بین باقی نمیماند.[۶]
۴-روایات
یکی از دلایل قائلین به فساد عقد و شرط مجهول ضمن آن اخبار و روایات بوده است. باید دانست چنین روایاتی مربوط به مواردی میباشد که شرط نوعا به گونهای است که عقد را باطل میسازد و نمیتوان حکم عقد متضمن چنین شروطی را به دیگر موارد نیز تعمیم داد زیرا در روایات وارده شرط فاسد علتی برای بطلان عقد متضمن آن بوده است (مثل اینکه در بیع عینه بر مشتری شرط شود که مبیع مجددا به کمتر از مبلغ خریدار شده به بایع بفروشد) نه اینکه صرف وجود شرط فاسد موجب بطلان عقد باشد.[۷]
بنابر آنچه بیان شد، شرط باطل را نمیتوان به طور کلی مبطل عقد دانست، در صورت پذیرش چنین نظریهای، هرگاه در ضمن عقدی دو یا چند شرط درج شوند، حتی اگر یکی از شروط مندرجه باطل باشد، عقد را باطل می کند و بررسی شروط دیگر ضرورتی ندارد در حالی که اگر شرط باطل را فقط در مواردی که عقد را مختل میسازد، مبطل آن بدانیم با تعدد شروط در ضمن یک عقد چنانچه شرطی فاسد باشد و فساد آن به عقد سرایت نکند، شروط دیگر ضمن عقد واجب الوفا است مگرآنکه مشروط له در تخییر میان فسخ و امضاء، تدوام چنین عقدی را نپذیرفته و انحلال آن را اراده نماید.[۸]
گفتار دوم- نظریه قائلین به صحت عقد با فساد شرط
این عده فساد شرط را موجب بطلان عقد نمیدانند و با تمسک به عمومات «اوفوا بالعقود» و « احل ا… البیع» عقد متضمن شرط باطل را در هر صورت صحیح میدانند.
مهم ترین روایاتی که مستند ایشان در صحت چنین نظریهای میباشد، خبر بریره است. در این مورد آمده است که بریره کنیزکی بود که عایشه او را خریداری نمود. مالکین بریره ضمن فروش کنیزک بر عایشه شرط نمودند که ولاء بریره برایشان باقی بماند. پیامبر اکرم (ص) پس از شنیدن آن فرمودند : « الولاء، لمن اعتق» یعنی ولاء از آن کسی است که بنده را آزاد سازد و با این سخن، شرط را باطل و عقد را صحیح اعلام فرمودند.[۹]
یکی دیگر از مواردی که دلالت بر فساد شرط باطل و صحت عقد متضمن آن دارد، روایت محمد بن قیس از حضرت ابی جعفر (ع) است. ایشان قضاوت نمودند در مورد مردی که زنی را به ازدواج خود درآورد و شرط نمود که جماع و طلاق به دست زن باشد و حضرت فرمودند: با سنت مخالفت کرده است و ولایت بر حقی را به کسی داده که اهل آن نبوده است. براین اساس قضاوت نمود که صداق به عهده مرد است و جماع وطلاق نیز به دست هم اوست که این سنت می باشد.[۱۰] از این رو، گفته شده است که روایت صراحت در فساد شرط و صحت عقد دارد.[۱۱]
به طور کلی آنچه در مخالفت با قائلین به فساد معامله متضمن شرط باطل و ابقای عقد متضمن چنین شروطی بیان شده، این است که در این موارد فقط شرط باطل میشود و عقد به قوت خود باقی است زیرا آنچه که شرعا ممتنع است، شرط میباشد.
از آنجا که دلایل قائلین به فساد قابل اعتماد و استناد نبوده، اهل صحت به حال خود باقی است و قائلین به صحت عقد با فساد شرط بر این اساس نظریه خود را پایه ریزی نمودند.
بند اول- نظریه قائلین به تفکیک
این دسته معتقدند که پذیرش نظریات افراط آمیز و تفریط گونه ذکر شده، موجه به نظر نمیرسد زیرا اگرچه اصل صحت معاملات مورد پذیرش همگان است و نیز شرط دارای جنبه تبعی نسبت به عقد اصلی میباشد لیکن فساد شرط گاهی به واسطه تاثیر در اساس عقد، آن را فاسد و باطل میسازد. از طرفی، هر شرط باطلی را نمی توان به اعتبار فساد آن موجبی برای بطلان عقد دانست. چه اینکه مدلول عقد وقوع معاوضه بین ثمن و مثمن است. گرچه وجود شرط رضایت مشروط له را نسبت به انعقاد عقد افزایش می دهد ولی نمیتوان وجود عقد را به واسطه آن دانست یا به تعبیر دیگر شرط را سبب انعقاد عقد پنداشت. بنابراین با فقدان یا بطلان شرط، مشروط له می تواند عقد را فسخ نموده و یا آن را همان طور که هست امضا کند ولی نمی تواند از این بابت مطالبه ارش کند. یکی از فقها پس از بیان این قاعده که « شرط فاسد مفسد عقد نیست» مورادی را که به واسطه خلل به بعض ارکان عقد، معامله فاسد میشود به نحو خروج تخصصی از آن استثنا می کند که عبارتند از:[۱۲]
۱-در صورتی که شرط مجهول باشد و جهالتش به یکی از عوضین سرایت کند، معامله فاسد است چون یکی از شرایط صحت معامله این است که عوضین معلوم باشند. جهالت نسبت به یکی از عوضین یا هردوی آنها موجب غرر در معامله است که پیامبر (ص) از آن نهی کرده است.
۲-در صورتیکه در معامله، بایع بر مشتری شرط کند که مشتری بعد از خرید کالا دوباره آن را به بایع بفروشد، چنین معامله ای فاسد است.
۳-شروط مخالف مقتضای عقد به خاطر ایجاد تناقض بین مدلول عقد و مفاد شرط مفسد عقد هستند.
۴-اگر شرط غیرمقدور باشد، عقد متضمن آن غیر قابل وفا و در نتیجه باطل است.
۵-اگر امر حرامی در معامله شرط شود چون شارع این امور را در عالم تشریع از اعتبار ساقط کرده است، موجب بطلان معامله هستند.
بعضی از بزرگان پس از نقض نظریات مبتنی بر فساد عقد از راه فساد شرط، قائل به تفصیل شده اند و پس از بیان شرایط صحت شرط، تنها دو شرط را مبطل عقد می دانند.[۱۳]
[یکشنبه 1399-01-31] [ 11:33:00 ق.ظ ]
|