پایان نامه ارشد : منحنی یادگیری و صرفههای مقیاس
منحنی یادگیری و صرفههای مقیاس
صرفههای یادگیری متفاوت از صرفههای مقیاساند. صرفههای مقیاس به حالتی از توانایی انجام فعالیت برمیگردند که در آن فعالیت در مقیاسی بزرگتر و در برهه زمانی خاصی صورت میگیرد و هزینه هر واحد از فعالیت نیز کمتر است. صرفههای یادگیری به کاهش هزینههای هر واحد، به دلیل تجربه تجمعی در طول زمان، باز میگردند. صرفههای مقیاس میتوانند حتی زمانی که صرفههای آموزش در حداقلاند، مقدار عمدهای را به خود اختصاص دهند.
۲-۴-۲-۷- یادگیری و پویاییشناسی سیستمها
مدیران ارتباط بین بازخورهاى درون سیستم را درک و آنها را تحلیل کنند و سیستم را به مثابه یک کل در نظر گیرند. پویایى شناسان از طریق شبیهسازى فرآیندهاى بازخور به مجموعهاى از کهن نمونها یا قالبها دست یافته اند که در بسیارى از سازمانها دیده شدهاند. هدف این کهن نمون انجام برخى پیش بینىهاى خاص در مورد رویدادهایى که قرار است اتفاق بیفتند نیست، بلکه به ما کمک مى کنند تا ساختارها، الگوهاى پویاى رفتار و نقاط اهرمى بالقوه را درک کنیم و بشناسیم. این قالبها به گونه اى در نظر گرفته مى شوند که بتوانند به شیوهاى منعطف مورد استفاده قرار گیرند و به فهم الگوها کمک کنند. سیستمها ممکن است که از طریق بازخور منفى با محیطهایشان منطبق شوند و یا برعکس از طریق بازخور مثبت با آنها زاویه پیدا کنند. پویاییهاى سیستمى موضعى واقع باور براى معرفت انسان اتخاذ مىکند و سیستمها بازگشتى هستند، یعنى به خودشان بازخور مىدهند تا رفتارشان را تکرار کنند. در پویاییهاى سیستمى علیت غیرخطى است، روابط على مبهم هستند و اغلب شناسایی آنها مشکل است. پیشبینىپذیرى رویدادهاى خاص و زمان بندى آنها بسیار مشکل و به همین دلیل شناسایی الگوهاى کیفى از اهمیت ویژهاى برخوردار است. طبق این دیدگاه کنترل دشوار است، اما چنانچه ساختار سیستم به خوبى فهمیده شود مىتوان نقاط اهرمى را شناسایی کرد. نقاط اهرمى نقاطى هستند که در آنها تلاش براى تغییر رفتار سیستم بیشترین تأثیرگذارى را به همراه خواهد داشت. یافتن این نقاط بسیار دشوار است. ساختار بازخور سازمان الگوى رفتارى آن را تعیین مىکند. به دلیل اینکه تحلیل در قالب بازخور انجام مىشود، باز هم مفهوم نقطه مرجع خارجى وجود دارد. سیستم هنوز هم برمبناى بازنمودهاى از محیط خود فعالیت مىکند. مرز روشنى بین سیستم و محیط و یا درون و بیرون سیستم وجود دارد. اگرچه سیستم با محیط خود سازگار مىشود، امّـا خود به تنهاى یک سیستم بسته تلقى مىشود. سیستم با رجوح به نقطه ثابتى که در مرز آن با محیطش واقع شده است عمل مى کند. وضعیت سیستم از طریق ساختار خودش و نیز نوسانات محیطى اى که از طریق نقطه ى مرجع ثابت مشخص مىشوند تعیین مىشود. ناپایدارى هم از درون سیستم و هم از محیط نشأت مىگیرد.
۲-۴-۲-۸- یادگیری فرایندی است بازخوردی
بازخورد مثبت فرایندی خود فزاینده و بازخورد منفی فرایندی خود اصلاح را نشان میدهد. هریک از این دو نوع حلقه با توجه به چگونگی عملکردشان و البته با توجه به ارزشهای شما میتواند خوب یا بد باشد. عبارات بازخورد مثبت و بازخورد منفی را برای فرایندهای خود فزاینده و خوداصلاح به کار میروند. ما تصمیمهایی میگیریم که جهان واقعی را تغییر میدهند، سپس بازخوردهای اطلاعاتی را در مورد جهان واقعی گردآوری میکنیم و با بهره گرفتن از اطلاعات جدید، در یافتههای خود از جهان و تصمیماتی که گرفتهایم، بازنگری کرده تا دریافتهای خود را از وضعیت سیستم به اهدافمان نزدیکتر کنیم.
نمودار ۲-۳- یادگیری یک فرایند بازخوردی است.
بازخورد از جهان واقعی به تصمیم گیرنده شامل انواع اطلاعات اعم از کمّی و کیفی است. بازخورد جنبهای فراگیر و پایهای از رفتار است که نامرئی است. به طور دقیقتر، بازخورد همان رفتار است. ما هیچ چیز از رفتارهای خود نمیدانیم و تنها از آثار بازخوردی خروجیهای خود مطلعیم.
تک حلقه بازخوردی نوع مقدماتی یادگیری را نشان میدهد. این حلقه یک بازخورد منفی کلاسیک است که به وسیلهی آن تصمیمگیرندهها اطلاعات وضعیت سیستم را با اهداف مختلف مقایسه میکنند، ناسازگاریهای میان وضعیت موجود و وضعیت مطلوب را مشاهده میکنند و اقداماتی انجام میدهند که باور دارند سبب میشود جهان واقعی به وضعیت مطلوب نزدیک شود. حتی اگر انتخابهای اولیه تصمیم گیرندهها شکاف میان وضعیت موجود و وضعیت مطلوب را پر نکند، سیستم سرانجام ممکن است زمانی که تصمیمهای بعدی در سایه اطلاعات به دست آمده اصلاح شود و به وضعیت مطلوب دست یابد.
بازخورد اطلاعاتی از جهان واقعی تنها ورودی برای تصمیمگیریها نیست. تصمیمها نتیجهی به کار بردن یک قاعده یا سیاست تصمیمگیری در مورد اطلاعات دریافتی از جهان واقعی است. در یک سازمان، سیاستها نیز خود به وسیله ساختارها، استراتژیها و هنجارهای فرهنگی، مقید و محدود شدهاند. اینها نیز به وسیلهی مدلهای ذهنی ما کنترل میشوند نمایانگر چیزی است که آرگریس[۱] (۱۹۸۵) آن را یادگیری تک حلقهای[۲] مینامد، فرایندی که ما به وسیلهی آن نحوهی رسیدن به اهداف فعلی خود را با توجه به مدلهای ذهنیمان یاد میگیریم. یادگیری تک حلقهای سبب ایجاد تغییرات اساسی در مدلهای ذهنی ما (فهم ما از ساختارهای علّی مدل) در مرزی که به دور سیستم رسم کردهایم، در افق زمانی که مناسب تشخیص دادهایم و در اهداف و ارزشهای ما نمیشود. یادگیری تک حلقهای جهانبینی[۳] ما را تغییر نمیدهد.
نمودار ۲-۴- یادگیری تک حلقه ای
در یادگیری تک حلقهای بازخورد اطلاعاتی به وسیله مدلهای ذهنی موجود تفسیر میشود.
در اینجا بازخورد اطلاعاتی در مورد جهان واقعی نه تنها مدلهای ما را مطابق با چارچوبهای موجود و قواعد تصمیمگیری تغییر میدهد، بلکه مدلهای ذهنی ما را نیز دگرگون میسازد. وقتی که مدلهای ذهنی ما تغییر میکنند، ما با ایجاد قواعد تصمیمگیری متفاوت و استراتژیهای جدید ساختار سیستم خود را عوض میکنیم. همان اطلاعات که به وسیله قواعد تصمیمگیری متفاوتی پردازش و تفسیر شدهاند، اکنون به تصمیمات متفاوتی منجر میگردند. تغییر ساختار سیستمها الگوهای رفتاری آنها را نیز تغییر میدهد. توسعهی تفکر سیستمی یک فرایند یادگیری دو حلقهای است که در آن، ما جای یک دید جزء نگر، محدود، کوتاه مدت و ایستا را با نگرشی کلنگر، وسیع، درازمدت و پویا در مورد جهان هستی عوض کرده سپس سیاستها را با توجه به آن دوباره طراحی میکنیم.
[شنبه 1399-01-30] [ 10:16:00 ب.ظ ]
|