دولت برای ایجاد هماهنگی میان اجزای گوناگون و ضروری جامعه وجود دارد.

 

دولت در نتیجه یک «قرار اجتماعی» به وجود می‌آید.
دولت در نتیجه مبارزه میان نیروهای متضاد اجتماعی پدیدار شده است.[۱]
مبحث سوم: مفهوم حقوقی دولت

در تعریف حقوق، دولت واحدی است با ویژگی‌های چهارگانه ۱- جمعیت ۲- حکومت ۳- سرزمین ۴- حاکمیت (اعضای قدرت)[۲].

 

مبحث چهارم: مفهوم سیاسی دولت

از نظر سیاسی دو دیدگاه کلی درباره مفهوم دولت وجود دارد: ۱- دولت پدیده‌ای اندام داده است
۲- دولت پدیده‌ای ابرازگونه است[۳].

براساس دیدگاه اول گفته می‌شود که دولت همچون ارگانیسم طبیعی بدن انسان عمل می‌کند. بنابراین سه خصوصیت اصلی برای آن درنظر گرفته می‌شود:

الف- وجود ارتباط داخلی میان اجزاء و عناصر آن (مانند اجزای بدن انسان).

ب- توسعه و رشد درونی فرد به خودی (مانند ویژگی خودترمیمی بدن انسان).

ج- درونی بدون هدف و غایت (مانند هدف حفظ حیات و تداوم زندگی در زندگی انسان).

بر اساس دیدگاه ابزارگونه بودن دولت گفته می‌شود که دولت بطور اساسی محصول اراده انسان است. معنی ابزاری است که انسان آن را از طریق انعقاد قرارداد و به منظور تأمین نظم و امنیت به وجود آورده است. در این دیدگاه گفته می‌شود که دولت برای انسان‌ها به وجود آمده است و نه انسان‌ها برای دولت. تعریف سیاسی دولت بر پایه کمال مطلوب فیلسوفانی که آن را آرزو کرده‌اند قرار داده نشده بلکه به واقعیت‌هایی که در گذشته وجود داشتند و اکنون نیز وجود دارند و در آینده هم وجود خواهند داشت، متکی است.

 

در این نظر گفته می‌شود که جامعه از ویژگی‌های بسیار ساده تا بسیار پیچیده، بر پایه تغییرات در نظام تولید،‌ رشد یافته است. جامعه انسانی در عهد بسیار باستان، حدود ۳ میلیون سال پیش آغاز شد، هزاران سال گذشت تا اینکه انسان‌ها سرانجام از زندگی حیوانی درآمدند و جامعه انسانی پدیدار شد[۴].

هسته اصلی این سیر تکاملی انسان‌ها، کار[۵] بوده است که سبب تولید می‌شود. هیچ جامعه‌ای وجود نداشته است که در آن تولید نباشد، زیرا انسان نیازهای اساسی دارد که جز با تولیدکردن تأمین نمی‌شود. در جریان این تولید، گروه‌ها و طبقات اجتماعی و اقتصادی پدیدار شدند و کار انسان، از او بیگانه شد. بعضی از متفکران عقیده داشتند که در روند پیدایش طبقات، کار انسان از او بیگانه شده است و انسان پیوسته در تلاش غلبه بر این خودبیگانگی مادی و معنوی است و تنها راه آن تسلط انسان بر روند تولید است. به عقیده آنان، فطرت روابط تولید در جامعه‌های پیشرفته، مبارزه طبقات مختلف برای یافتن موضوع مسلط در روند تولید است و دولت محصول این مبارزه و نیز بیان آن عالی‌ترین مظهر رابطه قدرت و حاکمیتی است که در همه جوامع وجود داشته است.

 

مهمترین وجه حاکمیت دولت، وضع و اجرای قوانین در جامعه است.

قدرت، منبع مورد استفاده دولت،‌ حکومت مجموعه نهادهای لازم برای اجرای حاکمیت و اخذ تصمیم و سیاست، مجموعه اعمال دولت است. دولت بدین‌سان مفهومی انتزاعی و غیرشخصی است که به گفته مارکس وبر «انحصار کاربرد حکومت مشروع» را در سرزمین خاصی در اختیار دارد و در درون مجموعه‌ای از دولت‌های واحد حاکمیت دیگر قرار گرفته است. اقتدار دولت به عنوان حاکمیت در درون کشور منحصر به فرد و بی‌نظیر است. تقسیم حاکمیت به معنای تقسیم دولت خواهد بود[۶].

دولت در هر جامعه‌ای مظهر مصلحت عمومی است و گرچه وجوه اخلاقی، مذهبی و اقتصادی دارد، اما اساساً مؤسسه‌ای اخلاقی، مذهبی و اقتصادی نیست، بلکه کار ویژه‌های متفاوتی دارد، از جمله حفظ نظم و امنیت، حراست از حقوق طبیعی افراد جامعه، ایجاد و حفظ هم‌بستگی اجتماعی،‌ تأمین حداقل رفاه و آسایش و جزء آن. در برخی بر وجه اجبارآمیز دولت‌ها تأکید شده است. برخی از رآلیست‌های سیاسی و مارکیست‌ها، دولت را ابزار اجبار تلقی نموده‌اند. برخی دیگر دولت را اساساً مؤسسه‌ای حقوقی و واحد قدرت قانونی شمرده‌اند. در تفسیرهای متأخر، دولت به عنوان مؤسسه تأمین رفاه و آسایش توصیف شده است. اما دولت پدیده‌ای چندوجهی و پیچیده است و شالوده واحدی ندارد.

در برداشت‌های قدیمی معمولاً سعی می‌شد پدیده‌های مختلف اجتماعی و سیاسی از جمله دولت را به معنی ساختاری یا شالوده‌ای تقلیل دهند و همه وجوه آن را در آن شالوده بیابند. اما در برداشت‌های جدیدتر پدیده‌های اجتماعی دارای خصلتی پلاستیک‌گونه[۷]، شکل‌پذیر[۸]، چندوجهی[۹]، چندمرکزی[۱۰] و متحول[۱۱] تلقی می‌شوند. بعضی عقیده دارند دولت «بخش خاصی از اجتماع نوع بشر است که به صورت واحدی سازمان‌یافته دیده می‌شود». دولت از نظر مارکسیست‌ها[۱۲]، دستگاه یا ماشین است برای حفظ سیاست یک طبقه بر طبقه دیگر.

از نظر بلدنشلی، دولت «مردمی از لحاظ سیاسی سازمان‌یافته در سرزمین معینی است».

ویلسون[۱۳] دولت را «مردم سازمان‌یافته طبق قانون در داخل سرزمین معین» تعریف می‌کند.

به نظر می‌رسد که این متفکران فراموش کرده‌اند که همه واحدهایی را که انسان از لحاظ سیاسی سازمان می‌دهد، حتی اگر در نواحی کاملاً معینی بوده باشند، لزوماً دولت نیستند. واحدهای سیاسی در صورتی دولت بشمار می‌روند که از استقلال بهره‌مند باشند. در عصر استعمار، سرزمین‌های غیرخودمختاری وجود داشتند که مردم آنها تحت حکومت‌های سازمان‌یافته در داخل مرزهای مشخص زندگی می‌کردند، اما دولت نبودند.

تعریف گارفر این نقص را ندارد. به عقیده وی دولت «اجتماع انسان‌های کم و بیش زیادی است که سرزمینی را در تصرف دائمی دارند، از کنترل خارجی مستقل یا به تقریب مستقل‌اند، حکومت سازمان‌یافته‌ای دارند که بیشتر ساکنان آن سرزمین بطور عادت از آن اطاعت می‌کنند.» این تعریف بطور کامل آشکار می‌کند که مردم سازمان‌یافته در سرزمین، یعنی قبل از دست یافتن به دولت‌مداری[۱۴]، باید از استقلال[۱۵] بهره‌مند باشند و این نظر به وجود مشخص اقتدار در داخل ناحیه معین تأکید می‌کند. اگر مردم سازمان بوجود آورند که بطور مستقل در داخل سرزمین معین و مشخص اعمال اقتدار کند و بتواند اطاعت مردم را بدست آورد،‌ می‌توان گفت که دولت به وجود آمده است.

 

 

گفتار دوم: ‌تعبیر شخصیت دولت

مقدمه بحث: مفهوم شخصی حقوقی

در علم حقوق، شخصیت حقوقی یا شخصیت بطور اختصار، به معنی صلاحیت‌دارا شدن حقوق و تکالیف و نیز صلاحیت اجرای آنها است[۱۶].

وقتی بیان می‌شود فلان شخص دارای شخصیت حقوقی است، منظور این است که شخص صلاحیت و توانائی آن را دارد که در اجتماع دارای حقوقی بشود و بتواند آنها را اجرا کند و یا آنکه طرف تکلیف قرار گیرد.

عاملین حقوقی، یعنی دارندگان حقوق و تکالیف، اصولاً انسان‌ها هستند که موضوع اجتماع و حقوق بشمار می‌روند.

ولی در اجتماع بعضی جمعیت‌ها و مؤسسات[۱۷]، مانند اشخاص طبیعی، دارای شخصیت حقوقی هستند یعنی دارای دارایی، حقوق و تکالیفی هستند که به کلی از دارایی حقوق و تکالیف افرادی که آنها را تشکیل داده‌اند مشخص و مجزی می‌باشد. عقود و قراردادهایی منعقد می‌کنند. برای دفاع از حقوق خود در دادگستری طرح دعوی می‌نمایند و نیز ممکن است مسئولیت پیدا کنند.

در حقوق ایران، این قبیل جمعیت‌ها و مؤسسات را که دارای شخصیت حقوقی هستند و از نظر حقوقی دارای وجود علیحده و مجزی از وجود اعضا تشکیل‌دهنده خود می‌باشند، اشخاص حقوقی یا معنوی می‌نامند[۱۸].

در حقوق فرانسه، به آنها اشخاص اخلاقی[۱۹] در حقوق می‌گویند .

مبحث اول: شخصیت حقوقی

شناختن شخصیت حقوقی، برای جمعیت یا مؤسسه‌ای به این معنی است که:

اولاً: عده‌ای از اشخاص طبیعی که اعضا آن جمعیت یا مؤسسه هستند دارای منافعی مشترکند.

ثانیاً: این منافع، مخصوص آنها بوده و بکلی از منافع سایر افراد جدا و متمایز است.

ثالثاً: اعضا گروه مزبور از نظر روابط حقوقی با اشخاص ثالث، تمام آنها حکم واحدی را دارند[۲۰].

مثلاً قراردادی که یکی از اعضا به عنوان نماینده جمعیت امضا کند، تمام اعضاء متعهد می‌گردد. یا دعوایی که یکی از اعضا به نمایندگی جمعیت در دادگاه طرح کند مثل این است که دعوی مزبور از طرف همه آنها طرح شده باشد منتهی باید دانست این تعاون و همبستگی بین اعضا در حدود هدف و مقاصد جمعیت است و سایر امور آزادی اعضا به جای خود محفوظ می‌باشد[۲۱].

بنابر آنچه گفته شد، شناسایی یا اعطا شخصیت حقوقی به یک گروه یا جمعیت، دارای آثار و نتایج حقوقی زیر است:

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...