پایان نامه مدیریت : استراتژی های قیمت گذاری مبتنی بر هزینه |
پایان نامه مدیریت : استراتژی های قیمت گذاری مبتنی بر هزینه
استراتژی های قیمت گذاری مبتنی بر هزینه
این رویکرد برخاسته از ملاحظات مالی است که در آن با یک سود برابر روی بهای تمام شده تولید، هر محصول قیمت گذاری میشود (رضوانی و طالب نژاد،۱۳۸۹،ص۴). استراتژیهای قیمت گذاری بر مبنای هزینه به شرح زیر هستند :
الف. قیمت گذاری اضافه بها
ب . بر اساس منحنی تجربه
ج. بر اساس بازده سرمایه گذاری
د. قیمت گذاری خروج از بازار
استراتژی های قیمت گذاری مبتنی بر مشتری
در رویکرد مبتنی بر مشتر ی )بازار(، قیمت را مبلغی که مشتری مایل به پرداخت آن است، تعیین می کند .
استراتژی های قیمت گذاری مبتنی بر مشتری عبارتند از: قیمت گذاری گران، نفوذی، پرستیژی و بخشی.
الف. قیمت گذاری گران
ب. قیمت گذاری نفوذی
ج. تشخصی یا پرستیژی
د. قیمت گذاری بخشی
استراتژی های قیمت گذاری مبتنی بر رقابت
بر اساس این رویکرد، قیمتها به گونهای تعیین می شوند که سطح مورد نظر از سهم بازار به دست آید. دیدگاه مبتنی بر رقابت، شرکت را از سهم بازار مطمئن می کندCollins and Parsa, 2006,p 94)).
الف. قیمت گذاری رهبری زیان
ب. قیمت گذاری موضع یابی
ج. نرخ های جاری
د. قیمت گذاری پیرو
ه.قیمت گذاری ریزشی
مدیریت عمومی
مدیریت از دیدگاه بزرگان علم مدیریت مدیریت عبارتست از:
هنر انجام دادن کار به وسیله دیگران(فالت۱۹۲۴).
۲٫ فراگرد هماهنگ سازی فعالیّتهای فردی و گروهی برای تحقق هدفهای گروهی(دانلی و همکاران۱۹۷۱ ).
۳٫ ایجاد محیطی مؤثّر برای افرادی که در گروههای رسمی سازمانی فعالیّت می کنند(کونتز و اودانل۱۹۷۲).
۴٫ کار کردن با و به وسیله افراد و گروهها برای تحقق هدفهای سازمانی(هرسی و بلانچارد ۱۹۷۲).
۵٫ هماهنگ سازی منابع انسانی و مادّی در جهت تحقق هدفها(کاست و رزنزویگ۱۹۷۴).
۶٫ فراگرد تصمیم گیری و برنامه ریزی و سازماندهی و رهبری و کنترل منابع انسانی مالی و مادی و اطلاعاتی سازمان بهمنظور تحقق اثر بخش و کارآمد هدفهای آن(گریفین ۱۹۸۷).
کارکردهای مدیریت
کارکردهای مدیریت به صورتهای متفاوتی طبقه بندی شده اند. این تفاوتها معمولاً ناشی از میزان اهمیّت کارکردهای در نزد صاحبنظران است یا غالباً ناشی از اصطلاحات مختلفی است که برای توصیف آنها بکار برده میشود. نخستین بار هنری فایول مدیریت را به کار کردهای پنجگانه زیر تفکیک و تعریف کرد:
۱٫ برنامه ریزی: یعنی پیشنگری و تدارکات وسایل برای عملیات آینده.
۲٫ سازماندهی: یعنی ترکیب و تخصیص افراد و منابع دیگر بهمنظور انجام دادن کار.
۳٫ فرماندهی: یعنی هدایت و جهتدهی افراد در انجام دادن کار.
۴٫ هماهنگی: یعنی وحدت و یگانگی بخشیدن به همه کوشش ها و فعالیت ها.
۵٫ کنترل(نظارت): یعنی رسیدگی به اینکه آیا کلیّه امور و فعالیّتها مطابق با مقررات و دستورات صورت میگیرند یا نه.
۲-۲-۲-۲ عامل دوم توانمندی مالی:
هر شرکتی دارای مجموعهای از منابع است اما هر شرکت، منابع خود را به بهترین وجه به کار نمیگیرد. قابلیّتهای مالی به توانایی شرکت در بهرهبرداری از منابعاش بستگی دارد. لذا منابع در داخل شرکت همگن نبوده و تدارککنندگان خدمات، دارای تواناییهای منحصر به فردی هستند. این منابع سرچشمهی سود اقتصادی بوده و میتوانند به عنوان یک بسته محسوب شوند(فرد آر.دیوید،۱۳۷۹،ص۳۱۴). اغلب از نظر سرمایه گذاران، توانمندی مالی به عنوان تنها عامل یا معیار تعیینکننده وضع رقابتی سازمان به حساب میآید.
توانمندی مالی شامل:مدیریت مالی و مدیریت عملیات می باشد.
مدیریت مالی:
از دیدگاه جیمز ون هورن[۷] مدیران واحد حسابداری یا امور مالی باید سه تصمیم اتخاذ نمایند: تصمیم گیری در مورد سرمایهگذاریها، تصمیم گیری درباره تأمین مالی و تصمیم گیری در مورد تقسیم سود(J.Van Horn, 1974,p10) توانمندیهای این حوزه، استفاده از منابع مالی را برای حمایت از فعالیّتهای کسب و کار جهت می دهند. با وجود فعالیّتهای همزمان بخشهای مختلف سازمان، هنوز دو فعالیّت مهم و اساسی مالی و استراتژی در بیشتر بخشهای سازمان، به صورت منفرد و جدای از هم شکل میگیرد. در بحثهای جدید استراتژی و مالیه شرکتها، مدیران و استراتژیستها به دنبال تلفیق این دو حوزه اند تا با توانایی ایجاد استراتژی مالی و از طریق ایجاد ارتباط بین استراتژی های مهمّ سازمان و فعالیّتهای مالی در یک شرکت، به هدف اجرای تصمیم گیریهای بهتر و مؤثّرتر در سازمان نزدیک شوند. نتایج قابل انتظار از این رویکرد عبارت است از:
دستیابی به استراتژی ای که به صورت روشن تولیدات آتی را هدایت می کند؛
تصمیمات مناسب تجاری که به صورت کاراتری منابع کمیاب را برای اجرای نوآوریهای استراتژیک تخصیص می دهد؛
ملاک و معیار مناسبی برای ارزیابی عملکرد سازمان ارائه می دهد.
به طور کلّی «مالیه»، با تخصیص منابع کمیاب در شرکت سروکار دارد، درحالی که «استراتژی» با متمایز ساختن یک شرکت از رقیبان خود در یک صنعت در ارتباط است(بقایی،موسوی و وثوق،۱۳۸۸،ص۱۳۱).
سرمایه گذاری:
تصمیم گیری برای سرمایهگذاری[۸] که آن را بودجهبندی سرمایه ای[۹] هم مینامند، عبارت است از تخصیص سرمایه و منابع به طرحها، محصولات و واحدهای وظیفه ای سازمان. برای اینکه فعالیّتهای مزبور به شیوهای موفقیّت آمیز به اجرا در آیند مدیران، باید در ارتباط با بودجهبندی سرمایهای تواناییهای لازم را داشتهباشند. نظر به اینکه اولویتها در طول زمان تغییر می کنند، فعالیّتهای مالی باید راهنمای نحوهی به دست آوردن سرمایه باشند(فردآر.دیوید،۱۳۷۹،ص۳۱۲).
تخصیص سرمایه:
یکی دیگر از فعالیّتهای مالی پراهمّیت، تخصیص سرمایه است. استراتژیهای اصلی رشدگرا معمولاً به سرمایهگذاریهای متعدد و مکرّر در تجهیزات، پروژهها، خرید سایر شرکتها و یا استخدام کارکنان جدید نیازمند است. این سرمایه گذاریها را نمیتوان فوراً و یکجا انجام داد علاقهای هم به یکباره انجام دادن آنها نیست. بلکه استراتژی تخصیص سرمایه اولویتها و زمانبندی این سرمایه گذاریها را مشخص می کند. این استراتژی به حل وفصل اختلاف اولویتها در میان مدیران عملیاتی که برای منابع سرمایه رقابت می کنند نیز یاری میرساند.
استراتژی تخصیص سرمایه غالباً یک جنبهی دیگر را هم در بر میگیرد، و آن میزان اختیار هزینه کردن سرمایه توسط مدیران عملیاتی است. اگر مؤسسهای علاقهمند به رشد سریع باشد، برای پاسخ دادن بموقع به بازار در حال تغییر، ضروری است که مدیران عملیاتی آن در هزینه های سرمایهای انعطاف و توانایی داشته باشد. از سوی دیگر، اگر استراتژی کاهش پیش گرفتهشده باشد، هزینه های سرمایهای باید به دقت کنترل شوند(پیرس و رابینسون،۱۳۸۹،ص۳۶۳).
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1399-01-30] [ 09:17:00 ب.ظ ]
|