پایان نامه مدیریت : تفکر سیستمی و یادگیری |
پایان نامه مدیریت : تفکر سیستمی و یادگیری
تفکر سیستمی و یادگیری
۲-۴-۲-۱- تعریف سیستم
تفکر سیستمی راهی برای اندیشیدن و زبانی برای تشریح و درک نیروها و روابط متقابل شکلدهندهی رفتار سیستمهاست. سیستم یک کل درک شده است که عناصر آن به هم مرتبط هستند، به گونهای که عناصر آن مرتباً به هم تأثیر میگذارند و به سوی یک هدف مشترک حرکت میکنند. در تفکر سیستمی، ساختار الگویی از روابط متقابل عناصر کلیدی یک سیستم است. این عناصر سلسله مراتب و جریان کاری را در بر میگیرد و همچنین شامل گرایش و برداشتها، کیفیت محصولات، شیوههای تصمیمگیری و هزاران عامل دیگری میشود (سنگه و همکاران، ۱۳۸۸: ۱۰۵). سیستم عبارت است از مجتمعی از عناصر و یا عوامل که با ارتباط و همبستگی متقابل و درونی برای برقرای شرایط و وضعیت معین تشکیل منظومه واحدی را میدهند (فقیه، ۱۳۸۳: ۳).
اساساً طرز تفکر خطی (تحلیلی تجزیهمدار) منجر به تدوین مدل بستهی تصمیم گیری بدون تعامل با محیط میشود، در حالی که طرز تفکر غیرخطی (سیستمی) منجر به تدوین مدل باز تصمیم گیری با تعامل با محیط میشود. در طرز تفکر خطی، جزیینگری، تجزیهمدار، برونبینی و در طرز تفکر غیرخطی کلنگری، هدفمداری، درونبینی و محیط سنجی مطرح است. طرز تفکر سیستمی قدرت ایجاد تصور ذهنی از واقعیات را برای مدیران جهت بازپروری بهتر آنها دارد. در واقع این طرز تفکر، مبانی مدل باز تصمیم گیری است. براساس این مدل، هر مسئله و یا هر سیستم خود بخشی از یک مسئله یا سیستمی بزرگتر است و میان قسمتهای مختلف مسأله/ سیستم، اثرگذاری و وابستگی متقابل وجود دارد. بنابراین، محیط و شخصیت فرد، منافع، انگیزه و هدفهای او بر تصمیم گیری تأثیر میگذارد، در حالی که در طرز تفکر خطی تأثیر شخصیت، منابع، انگیزه و هدفهای فرد نادیده گرفته میشود ( حمیدیزاده، ۱۳۸۷: ۱۳).
جدول ۲-۳- ویژگی طرز تفکر خطی و غیرخطی
خطی( تجزیهمدار)
غیرخطی (سیستمی)
ـ توجه و تحلیل اجزای پدیده برای دستیابی به شناخت،
ـ توجه به هدفهای هر پدیدههای برای دستیابی به شناخت نسبت به آن
ـ توجه و تحلیل پوسته و چارچوب بیرونی پدیده
ـ نظاممند تلقی کردن موجودات و در نظر گرفتن رابطه باز موجودات با محیط
ـ توجه به روابط دقیق میان اجرا و برقراری روابط ریاضی برای تعامل میان اجزا،
ـ خود تنظیم و هدفمند تلقی کردن پدیده ها و تأکید بر مدلشازی برای ترسیم آنها
ـ بررسی پدیده ها جدا از محیط و لحاظ نکردن تعاملات محیط بر روی سازوکارهای پدیده
ـ دستیابی به شناخت از طریق مشاهدهی فرایندهای درونی پدیدهها
ـ مشاهدات بر مبنای ادراک از واقعیات
ـ تصویری ارگانیک داشتن از پدیده ها و در نظر گرفتن استمرار زندگی در فرآیند پیوسته برای آن پدیده ها،
ـ توجه و تحلیل کل پدیده و بافت جامع آن
(منبع: حمیدیزاده، ۱۳۸۸)
جدول۲-۴- ویژگیهای طرز تفکر خطی و غیرخطی در شناسایی و حل مسائل
خطی( تجزیهمدار)
غیرخطی (سیستمی)
ـ شناسایی مسئله به صورت جزئی و موردی،
ـ شناسایی مسأله هر چندموردی اما در چارچوب هدفها و محیط(بررسی هدفها)
ـ یک علیتی پنداشتن وقوع مسئله،
ـ توجه به بروز مسئله در بطن شرایط محیطی (علتیابی)
ـ بسنده کردن به کفایت یک راه حل برای مسئله،
ـ تعیین چند راه حل برای مسئله( شناسایی راه حلهای متناسب با شرایط محیطی)
ـ شناسایی راه حل با توجه به انتظارات آثار حل مسئله
ـ انتخاب فرآیند مجموعه عملیات(فعالیتها)
انتخاب راهحل،
ـ تلاش برای پیش بینی پیامدهای مسأله در بطن شرایط محیطی)
مسئله خاتمه یافته تلقی میشود.
ـ اقدام به صورت شبکهای از فعالیتها، راحهحل را میتوان با شناسایی و سنجش شبکه نتایج پیشبینی شده و پیش بینی نشده ارزیابی کرد.
(منبع: حمیدیزاده، ۱۳۸۸)
از نظر کافمن(۱۹۹۱)، تفکر سیستمی بیانگر تغییر در نگاه به سازمان است. تغییر در تلقی سازمان به عنوان ترکیب بخشهای مجزا و نامرتبط در حال رقابت بر سر منابع، به تلقی از سازمان به عنوان یک سیستم کلی که هر بخش آن در رابطه با کل سیستم و بهطور یکپارچه مورد توجه قرار دارد که این موضوع نیازمند توانایی فاصله گرفتن افراد از توجه به مسائل عملیاتی روزانه و توجه به این موضوع است که چگونه مسائل و مقولات متفاوت با یکدیگر پیوند میخورند، چگونه بر یکدیگر اثر میگذارند و چگونه یک راه حل در یک قسمت از سازمان بر دیگر قسمتها تأثیرگذار است. سازمانی که مجهز به تفکر استراتژیک است، از تفکر سیستمی نیز بهرهمند میباشد. یعنی هر بخش از اجزای سازمان با کل سیستم در تعامل است. در چنین وضعیتی دیدگاه حاکم فراشخصیتی و فرا رویدادی است، یعنی به جای تمرکز بر یک کنش یا واکنش خاصی از سوی افراد، به ساختارهایی که به رفتارهای فردی را شکل میدهند و شرایطی که رویدادهای مطلوب را رقم میزنند توجه میشود که این خود نیازمند فهم کامل پویاییهای ضمنی داخلی و خارجی سازمان است.
استراتژی سطح سازمان شامل آن دسته از وظایفی است که قلمرو کامل سازمان را در بر میگیرد. این وظایف عمدتاً شامل تبیین مأموریت کلی سازمان، تأیید پیشنهادات دریافتی از سطوح رشته کاری وظیفه ای، شناسایی و بهره برداری از ارتباطات بین رشتههای کاری متفاوت و در عین حال مرتبط به هم و تخصیص منابع بر حسب اولویتهای استراتژیکی است. دیدگاه سطح رشتهکاری شامل کلیه فعالیتهای مورد نیاز برای ارتقای جایگاه رقابتی هر یک از رشتههای کاری در درون صنعت مربوطه میباشد، دیدگاه وظیفه ای به توسعه شایستگیای وظیفه ای در امور مالی، زیر ساخت اداری، منابع انسانی، تکنولوژی، تأمین نیازمندیها، پشتیبانی، ساخت، توزیع، بازاریابی، فروش و خدمات مورد نیاز برای حفظ برتری رقابتی مربوط میشود. تشخیص تفاوتهای این سه دیدگاه و اثرات آنها بر نقشهای مدیریتی مربوطه و یکپارچه کردن تلاشهای حاصله یکی دیگر از ابعاد کلیدی استراتژی میباشد.
فرآیند طرحریزی از دو حلقه اصلی تشکیل شده است. حلقهی اول تدوین استراتژی که کلیه موضوعات استراتژیک را در سطوح سازمانی، رشته کاری وظیفه ای در درون یک چارچوب خاص جای میدهد. در هر یک از سطوح وظایف طرحریزی که شامل بررسی محیطی و وارسی داخلی میباشد به ارائهی یک جایگاه رقابتی منجر میشود، جایگاه رقابتی در سطح سازمان در قالب عبارات پیش برندههای استراتژیک و اهداف عملکرد سازمان بیان میشود و در سطح رشتهکاری و وظیفه ای، به برنامهها و بودجه های پیشنهادی ختم میشود. این پیشنهادات درست به نوبه خود در سطح سازمان ارزیابی و یکپارچه میشوند. در این مرحله که پایان حلقه تدوین استراتژی میباشد، موضوعات مربوط به ترکیب افقی و عمودی یعنی فعالیتهایی که رشتههای کاری را به وظایف ارتباط می دهند، مورد بررسی مجدد قرار میگیرند. علاوه بر آن اولویتهای تخصیص منابع براساس ملاحظات مدیریت پروتفولیو تعیین میشوند.
استراتژی زمینهساز توسعه قابلیتهای مدیریتی سازمان میباشد. به هر حال، استراتژی خود بخشی از مجموعه ای از ساختار مدیریتی است که موجب بقای استراتژی در سازمان میشود. این ساختارها عبارتند از ساختار سازمانی که امکان تخصیص وظایف حساس سازمان را به نیروی کار مربوط فراهم میسازد.
۲-۴-۲-۲-یادگیری
سازمانها دارای منابع مختلفی هستند که گروهی از این منابع غیرقابل تولید و منحصر به فرد و با ارزش هستند. یکی از این منابع دانش است. دانش قویترین موتور تولید است (Marshal,1999). در بدو امر به مدیریت دانش فقط از بعد فناوری نگریسته میشد و آن را یک فناوری میپنداشتند، اما به تدریج سازمانها دریافتند که برای استفاده واقعی از مهارت کارکنان، چیزی ماورای مدیریت اطلاعات موردنیاز است (Darroch, 2002, P. 210). انسانها در مقابل بعد فناوری، در مرکز توسعه، اجرا و موفقیت مدیریت دانش قرار میگیرند و همین عامل انسانی وجه تمایز مدیریت دانش از مفاهیم مشابهی چون مدیریت اطلاعات است (Sigalaa, 2014, P. 800). هرچند که بدون داشتن یک زیر ساخت فناوری که به اندازه کافی برای پشتیبانی فعالیتهای دانش قوی باشد، زیرساخت دانش به درستی عمل نمیکند، اما تا زمانی که فرآیندهای سازمان مبتنی بر دانش نباشند، مدیریت دانش نیز دارای زیر ساخت مناسبی برای عمل نخواهد بود (Davenport, 2001).
۲-۴-۲-۳- تعریف مدیریت دانش
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1399-01-30] [ 10:17:00 ب.ظ ]
|