دانلود پایان نامه مدیریت درباره نظریه دموکراسی |
دانلود پایان نامه مدیریت درباره نظریه دموکراسی
نظریه دموکراسی
نویسندگان پیشگام در زمینه مدیریت سازمانهای صنعتی و تجارتی بر تمرکز قدرت تصمیمگیری در سطوح بالای مدیریتی تأکید داشتند. در مقابل، خیلی از نظریهپردازان سازمانی این فرضیه کلاسیکی را به نفع نظریه «سهیم شدن در قدرت» رها کردهاند. دیدگاه دموکراسی، مشارکت کارکنان در تصمیمگیری را بهعنوان ابزار توزیع قدرت در درون سازمانها مینگرد.
سهیم شدن در قدرت، زیربنای دیگر نظریههای سازمانی نظیر «اصل رهبری»، «رابطه حمایتی» لیکرت (۱۹۶۷) و نظریه «نوعآوری» مک گرگور (۱۹۶۰) را تشکیل میدهد. لیکرت، در مدل خود، کارایی شکل مشارکتی را مورد تأکید قرار میدهد که الگویی جدید از سهیم شدن در قدرت است. همچنین گفته مک گرگور (۱۹۶۰) در مورد نظریه Y نظام ارزشی جدیدی را منعکس میکند که جالب توجهتر از نظام ارزشی مدیریتی سنتی است که مک گرگور آن را نظریه X مینامد. این نظریهها که به طور ضمنی تفاوت قدرت بین مدیران و غیرمدیران را مورد انتقاد قرار میدهند، اجرای نظریه دموکراسی را در محیطهای کاری تشویق میکنند. مولدر (۱۹۷۱) کاهش تفاوت در قدرت بین سطوح مختلف در جامعه، در سازمانها و در گروهها را مطلوب تشخیص میدهد و تصمیمگیری مشارکتی را بهترین ابزار تحقق این هدف به حساب میآورد. علیرغم چنین ادعایی، شواهد پژوهشی (مولدر و وایک، ۱۹۷۰) نشان میدهد که مدیریت مشارکتی همیشه شکاف قدرت بین سرپرستان و زیردستان را کاهش نمیدهد. بعدها مولدر (۱۹۷۷) به این نتیجه رسید که مشارکت اگر بدون تغییر ساختار گروه به کار گرفته شود، ممکن است به جای کاستن از تفاوتهای قدرت، ابزاری برای افزایش این نوع تفاوتها باشد.
علاوه بر برابری قدرت، تصمیمگیری مشارکتی برای مدتهای طولانی بهعنوان ابزاری جهت ایجاد محیطهای دموکراتیک مورد لحاظ قرار گرفته است. یک مکتب فکری که هم گرینبرگ (۱۹۷۵) و هم داچلر و ویلپرت (۱۹۷۸) بهعنوان «نظریه دموکراتیک» نامگذاری کردهاند، نه تنها مشارکت را ابزاری برای رسیدن به این هدف مورد توجه قرار میدهد بلکه خود آن را نیز هدف به حساب میآورد. این نگرش بر معیارهای روحی و ارزشی در محیطهای کاری دموکراتیک که از طریق مشارکت ایجاد میشوند، تأکید میکند. به طور کلی نظریهپردازان دموکراسی، مشارکت در کار را جزء مهم ایجاد سازمانی دموکراتیک میدانند میسی و پیترسون، ۱۹۸۹).
دموکراسی سازمانی، عموماً به نظامی از مدیریت اشاره میکند که در آن، سازمان را افراد معمولی که اکثریت را تشکیل میدهند، هدایت میکنند. در قلب نظریه دموکراتیک سنتی این اعتقاد نهفته است که انسانهای عادی ظرفیت حکومت عاقلانه را دارند. نظریهپردازان دموکراسی نظیر پیتمن (۱۹۷۰) تأکید میکنند که ظهور جو دموکراتیک در مجموعهای سازمانی که رفتارهای مشارکتی را مجاز نمیداند، غیرممکن است. اگر با نظر انتقادی به این نظریه نگاه کنیم، باید گفت مدیریت کار سادهای نیست که آن را به هوی و هوس افراد معمولی واگذار کنیم. نظریه دموکراتیک که حاکمیت افراد معمولی را مطرح میسازد، قاعده کاملی نیست. مدیریت برمبنای توده کارکنانی که با ویژگیهایی چون غفلت، غیرمنطقی بودن، بیعلاقگی و احساسی بودن همراه است، یک نوع اتلاف منابع در سازمان به شمار میرود.
چنین نگرشی نمیتواند مبنای مناسبی برای مدیریت مشارکتی در سازمانهای بخش دولتی که متولی امور عمومی هستند، باشد. البته از این نکته نمیتوان غافل شد که تعدیل این نگرش در مفهوم ایجاد معیارهای روحی و ارزشی در محیط کار میتواند یکی از معیارهای فلسفی مدیریت مشارکتی باشد. به هر حال، همانند نگرش ابزار مدیریتی، نظریه دموکراسی نیز برای تعریف فلسفه مدیریت مشارکتی در بخش دولتی ایران کافی نیست.
۱-۲-۲–۷ نگرش انسانی
سبک رهبری مشارکتجو، در دوران مدیریت نئوکلاسیکها مطرح شد. این نگرش در پی کسب همکاری کارکنان در رسیدن به هدفهای سازمانی است. اعتقاد بر این بود که کارکنان اگر در تصمیمگیری دخالت داده شوند، از تصمیمها حمایت خواهند کرد و در نتیجه بهرهوری خودشان را افزایش خواهند داد. این نگرش، مسئولیت رهبری در تصمیمگیری یا اختیارات او را به زیر دستان واگذار نمیکند اما فرض میکند که زیردستان برمبنای آموزش و تجربههایشان، قابلیت ارائه پیشنهادها و تصمیمگیری را دارند.
علاوه بر کار بدیع التون مایو، منبع اصلی حمایت از مشارکت در محیطهای کاری ریشه در کار گروهی از روانشناسان و جامعهشناسان دارد که نوعی از خود بیگانگی را در زندگی صنعتی مدرن مشاهده میکنند. دیدگاه مربوط به رشد انسانی (مک گرگور، ۱۹۶۰٫ آرجیس، ۱۹۶۴٫ لیکرت، ۱۹۶۷) بر قابلیتهای مشارکت در غلبه بر پیامدهای سازمانهای بورکراتیک و سلسله مراتب تأکید دارد. آرجیس (۱۹۶۲) ادعا میکند که انواع سازمانهای اقتصادی برخلاف نیازهای روانی افراد بالغ در حرکت هستند. نگرش انسانی، مشارکت را کمک برای پرورش انسان میداند و ارزش رشد در کار برای رسیدن به مراحل بالاتری از انسانیت را مورد تأکید قرار میدهد. این نگرش بر طراحی مجدد کار برای کشف قابلیتهای بالقوه انسانها و ایجاد محیط کاری با معنایی اصرار میورزد. مطابق نظر مازلو (۱۹۶۵) انسان معمولی تمایل دارد که به هدفهای خود دست یابد (هدفجویی) و مورد اعتماد باشد. با سازماندهی کار به قسمی که بتوان این ارزشها را به حداکثر رسانید، شخص میتواند نیروی کاری سالم، وفادار و مولد داشته باشد. بنابراین میتوان گفت نگرش انسانی که از مشارکت حمایت میکند بر پرورش سالم افراد رد درون محیطهای سازمانی تأکید دارد.
این نگرش قطعاً در حکومتی که بر حفظ ارزشهای والای انسانی تکیه دارد، مبنای فلسفی مناسبی برای مشارکت محسوب میشود. بنابراین، سازمانهای بخش دولتی ایران میتوانند این نگرشی را به عنوان رسالت خود در پذیرش و بهکارگیری مدیریت مشارکتی لحاظ کنند.
۱-۲-۲–۸ دیدگاه ایدئولوژیکی
موضوع مشارکت کارکنان در تصمیمگیری، بیشتر مبتنی بر دیدگاههای ایدئولوژیکی است. به عنوان مثال، بعضی از دانشمندان علوم اجتماعی از قانونگذاری دولتی برای وادار ساختن سازمانها به بهبود «کیفیت زندگی کاری» حمایت کردهاند (لاولر، ۱۹۷۶ و ۱۹۸۶) آنها بهکارگیری مشارکت را صرفنظر از پیامدهای علمی آن پیشنهاد و توصیه میکنند. دیدگاه ایدئولوژیکی عموماً صریح، جهانی و سیاسی هستند و بحث ایدئولوژیکی در خصوص مشارکت تقریباً بدین شکل دنبال میشود که دموکراسی خوب است، مشارکت امری دموکراتیک است بنابراین مشارکت در تصمیمگیریهای سازمانی لازم است (لاک و شویجر، ۱۹۷۹).
برخی از پژوهشگران، مدیریت مشارکتی را امری اخلاقی قلمداد میکنند (ساشکین، ۱۹۸۴) چنین استدلال میکند که:
اخلاقاً درست نیست که مدیران به کارکنان صدمه بزنند؛
مدیرانی که به مشارکت اهمیت نمیدهند، از طریق ناکام گذاشتن افراد در ارضای نیازهایشان به آنها صدمه میزنند؛
بنابراین اخلاقاً باید مدیران از مشارکت استفاده کنند.
آنچه گرینگ (۱۹۷۵) «چپ مشارکتی[۱]» و داچلر و ویلپرت (۱۹۷۸) «نظریه سوسیالیست» مینامند، برنامههای مشارکتی را ابزاری برای تغییر ساختار کلی مالکیت مورد لحاظ قرار میدهد. دیدگاههای سوسیالیستی، ارزش مشارکت را در غلبه بر از خودبیگانگی و استثمار کارگران میداند. هدف این نگرش آن است که به کارکنان اجازه داده شود تا خود را به عنوان افرادی خلاق و اجتماعی ارضا کنند (مزاروس، ۱۹۷۰). دیدگاه جدید سوسیالیسم ضمن رد بوروکراسی بر کنترل سازمانها توسط کارکنان از طریق تشکیل شوراهای کار تأکید میکند (میسی و پیترسون، ۱۹۸۹).
بعضی از نظریهپردازان سیاسی، مشارکت در محیطهای کاری را پیشنیازی برای مشارکت سیاسی قلمداد میکنند. بهعنوان مثال، پیتمن (۱۹۷۰) میگوید سازمانهایی که مشارکت در محیط کار را اجازه نمیدهند، ممکن است باعث کاهش علاقه و درگیری افراد در مشارکتهای ملی، استانی، و محلی شوند. او میگوید که ساختارهای دموکراسی در محیطهای کاری باعث میشود که کارکنان مهارتهای خود را برای مشارکت در زندگی سیاسی و ماورای محیط کار بهبود بخشند. تحلیلهای مربوط به گروههای کاری خودگردان نیمه مستقل شواهد تجربی لازم را برای حمایت از دیدگاه پیتمن فراهم میسازند (الدن، ۱۹۸۱ به نقل از شیخ محمدی و تولیت زواره، ۱۳۸۵، ص ۴۷-۴۲).
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1399-01-30] [ 08:57:00 ب.ظ ]
|