راه حل تعارضهای صریح و مخفی

چنانکه در مبحث گذشته اشاره شد تعارض صریح سیستم های حل تعارض ممکن است به دو صورت ظاهر گردد : یکی تعارض منفی سیستم ها ، و دیگری تعارض مثبت سیستم ها . تعارض صریح سیستم ها بر حسب اینکه به صورت تعارض منفی یا به صورت تعارض مثبت جلوه نماید ، راه حلهای مختلف را پیدا می کند .
۱ . راه حل تعارض منفی سیستم ها :
در مورد این نوع تعارض که بیشتر زیر عنوان « دکترین احاله » شناختعه شده راه حلهای متفاوتی در کشورهای مختلف پذیرفته شده است . در بعضی کشورها مانند ایتالیا ، هلند و یونان احاله شناخته نشده است و به احاله قانون خارجی ترتیب اثر نمی دهند . بدیهی است که در چنین کشورهایی هر گاه قاضی ملی به موجب قواعد حل تععارض کشور خود ملزم به اعمال قانون خارجی باشد ، توجه قاضی فقط معطوف به اعمال قواعد مادی ، « قوانین داخلی » کشور خارجی خواهد بود و نه قواعد حل تعارض آن کشور .
به عکس در بعضی کشورهای دیگر مانند ایران ، انگلیس و فرانسه احاله پذیرفته شده است . ماده ۹۷۳ قانون مدنی در این مورد مقرر داشته است :
« اگر قانون خارجه که باید مطابق ماده ۷ جلد اول این قانون و یا بر طبق مواد فوق رعایت گردد به قانون دیگری احاله داده باشد ، محکمه مکلف به رعایت این احاله نیست مگر اینکه احاله به قانون ایران شده باشد . »
چنانکه ملاحظه می شود قانون ایران احاله درجه اول یعنی احاله قانون خارجی به قانون ایران را پذیرفته و احاله درجه دوم یعنی احاله قانون خارجی به قانون کشور ثالث را رد کرده است .
برای روشن شدن راه حل تعارض منفی سیستم ها در حقوق ایران به ذکر مثال زیر می پردازیم :
فرض کنیم یک انگلیسی با زنی فرانسوی در انگلیس با یکدیگر ازدواج کنند و سپس به ایران عزیمت نمایند و ایران را محل اقامت دائمی خود قرار دهند و بعد زن برای طلاق به دادگاه ایران رجوع کند .
سؤالی که در اینجا مطرح می شود این است که آیا دادگاه ایرانی باید به قانون دولت متبوع شوهر ـ که در فرض ما قانون انگلیس است ـ رجوع نماید و یا به قانون دولت متبوع زن که در فرض ما قانون فرانسه است ؟
البته در این فرض ، تفاوتی موجود نخواهد بود که دادگاه برای حل و فصل این دعوی به قانون انگلیس رجوع نماید و یا به قانون فرانسه ، زیرا قاعده تعارض قوانین انگلیس موضوع را تابع قانون اقامتگاه که در فرض ما قانون ایران است دانسته و بنا بر این حل دعوی را به قانون ایران احاله می دهد ، و قاعده تعارض قوانین فرانسه نیز گو اینکه در مورد وضعیت و اهلیت افراد اصولاً قانون کشور متبوع را حاکم می داند ولی در مورد طلاق و نسب موقعی که طرفین تابعیت واحد ندارند ، قانون اقامتگاه مشترک را صلاحیت دار می شناسد و بنا بر این موضوع را به قانون ایران احاله می دهد .
برای حل این دعوی دادگاه باید ابتدا به ماده ۹۶۳ قانون مدنی که ناظر به اختلاف در تابعیت زوجین است رجوع نماید . این ماده مقرر داشته است « اگر زوجین تبعه یک دولت نباشند ، روابط شخصی و مالی بین آنها تابع قوانین دولت متبوع شوهر خواهد بود » و چون قانون دولت متبوع شوهر ـ یعنی در فرض ما قانون انگلیس ـ حل قضیه را به قانون ایران به عنوان قانون اقامتگاه احاله کرده است ، پس دادگاه ایرانی مکلف است طبق ماده ۹۷۳ قانون مدنی با رعایت این احاله که احاله درجه اول می باشد ، قاعده تعارض قوانین انگلیس را بپذیرد و قانون ایران را درباره ایشان اجرا نماید . اما اگر د راین فرض ، فی المثل اقامتگاه زوجین در کشور ثالث باشد ، در آن صورت ، دادگاه ایرانی مجبور به رعایت چنین احاله ای » حاله درجه دوم » نخواهد بود و بهتر است در چنین مواردی قواعد مادی « قوانین داخلی » سیستم احاله کننده را بموقع

 

اجرا بگذارد .
۲ . راه حل تعارض مثبت سیستم ها :
چنانکه گفته شد تعارض مثبت سیستم ها موقعی مصداق پیدا می کند که نسبت به یک موضوع معین ، قاعده حل تعارض هر یک از دو سیستم ، قانون خود را برای حکومت در مورد دعوی صلاحیت دار معرفی می کند . فی المثل اگر مسأله اهلیت یک ایرانی مقیم انگلیس مطرح باشد ، قاعده ایرانی حل تعارض ، قانون ملی ، یعنی قانون ایران را واجد صلاحیت می داند و قاعده انگلیسی حل تعارض ، قانون اقامتگاه ، یعنی قانون انگلیس را صلاحیت دار می شناسد .
با توجه به اینکه قاضی همیشه کار خود را با رجوع به قاعده حل تعارض کشور خود آغاز می کند و قاعده حل تعارض نیز یک قاعده دو جانبه است ، یعنی گاهی دادگاه را به اجرای قانون کشور خود و گاهی به اجرای قانون خارجی دعوت می نماید ، بنا بر این قاضی در صورتی می تواند به قاعده حل تعارض خارجی رجوع و راه حل دعوی را در آن جستجو کند که قاعده حل تعارض مقرّ دادگاه از همان آغاز امر ، یعنی از نخستین مرحله تحقیق برای پیدا کردن قانون صلاحیت دار ، او را از این کار منع نکرده باشد .
مقایسه تعارض منفی با تعارض مثبت این نکته را روشن می سازد که در تعارض منفی چون از آغاز کار ، صلاحیت قانون خارجی توسط قاعده حل تعارض مقر دادگاه پذیرفته شده لذا رجوع به قاعده تعارض امکان پذیر است ؛ چرا که قاعده حل تعارض مقر دادگاه ، قاضی را به سیستم خارجی هدایت می کند و اگر در نتیجه قبول احاله سیستم خارجی قاضی در پایان کار قانون داخلی کشور خود را اعمال می نماید « در فرض احاله درجه اول » علت آن همان دستور اولیه ای است که توسط قاعده تعارض مقر دادگاه صادر شده است .
به عکس ، در تعارض مثبت سیستم های قاعده حل تعارض مقر دادگاه ، قاضی را به سیستم خارجی هدایت نمی کند ، بلکه او را به اجرای قانون مقر دادگاه دعوت می نماید . در نتیجه راه حل تعارض مثبت که یک راه حل نسبتاً ساده است ، طبیعتاً با راه حل تعارض منفی تفاوت خواهد داشت . در مثال مربوط به اهلیت یک انگلیسی مقیم ایران ( فرض تعارض منفی ) چون قاعده ایرانی ، صلاحیت قانون خارجی را پذیرفته ، بنا بر این قاضی ایرانی به سیستم انگلیسی هدایت شده است و باید قانون انگلیس را اجرا کند ، حال آنکه در مورد اهلیت یک ایرانی مقیم انگلیس ( فرض تعارض مثبت ) قاعده ایرانی ( ماده ۶ قانون مدنی ) قاضی را به سیستم انگلیسی هدایت نمی کند بلکه او را به سیستم مزبور که قانون خود را لازم الاجرا می داند ، دور می سازد .
خلاصه انکه در فرض تعارض مثبت سیستم های قاضی هر کشور اصولاً قانون خود را اجرا خواهد کرد ، زیرا قاعده ملی حل تعارض ، جز در موارد استثنایی ، امکان رجوع به قاعده خارجی را از او سلب می کند . راه حل اینگونه تعارضها شبیه راه حل تعارض تابعیت است و قاضی باید قانون کشور خود را به موقع اجرا بگذارد .
ب . راه حل تعارض مخفی
پیش از آنکه راه حل تعارض مخفی را بیان کنیم لازم است اشاره شود که این نوع تعارض که بیشتر تحت عنوان مسأله توصیفها شناخته شده است ـ همانگونه که قبلاً به آن اشاره شد ـ نخستین بار در اواخر قرن نوزدهم توسط کان حقوقدان آلمانی و بارتن حقوقدان فرانسوی کشف گردید و در نیمه اول قرن بیستم توسط لورنزن ( در آمریکا ) و بکت ( در انگلیس ) بین حقوقدانان انگلیسی ـ امریکایی مطرح شد .
« توصیف » یا « طبقه بندی » عبارت است از تشخیص نوع امر حقوقی که یک قاعده حل تعارض باید نسبت به آن اعمال گردد .
مثلاً در « قضیه بارتلو » ـ که در مبحث گذشته به آن اشاره شد ـ دادگاه می بایست تشخیص دهد که ادعای بیوه بازمانده تهی دست نسبت به یک چهارم از ترکه متوفی یک مسأله مربوط به روابط مالی زوجین است تا قانون ملی بر آن حاکم باشد یا یک مسئله مربوط به حقوق ارثیه است تا قانون محل وقوع ماترک ( در مورد ماترک غیر منقول ) بر آن حاکم باشد ، وآیا برای تشخیص این امر ، یعنی اتخاب یک توصیف و ترجیح آن بر توصیف یا توصیفهای دیگر ، به کدام قانون باید رجوع نمود ؟ به عبارت دیگر سوال این است که توصیف به موجب چه قانونی باید به عمل آید ؟ در مورد اینکه توصیف به موجب چه قانونی باید به عمل آید ، راه حلهای مختلفی پیشنهاد شده است که اساسی ترین آنها عبارتند از :
۱ . تئوری توصیف به موجب قانون مقر دادگاه :  اگثر حقوقدانان کشورهای تابع نظامهای حقوقی رومی وژرمنی به تبعیت از کان و بارتن عقیده دارند که قانون صلاحیت دار برای توصیف یک امر حقوقی اصولاً باید « قانون مقر دادگاه » یعنی قانون کشور متبوعه رسیدگی کننده به دعوی باشد .
برای توجیه این تئوری چنین استدلال می شود که مصلحت قاضی رسیدگی کننده به دعوی و مصلحت طرف دعوی و همچنین رعایت حاکمیت ملی ، اجرای قانون مقر دادگاه را ایجاب می کند .
توصیف به موجب قانون مقر دادگاه در جهت مصلحت قاضی است برای آنکه اعمال این قانون برای قاضی به سادگی صورت می گیرد ، زیرا قانون مقر دادگاه در دسترس قاضی است و بر خلاف قانون خارجی نیازی به اثبات توسط کارشناس حقوق خارجی ندارد .

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...