پایان نامه مدیریت با موضوع : عوامل مؤثر بر بازارگرایی |
پایان نامه مدیریت با موضوع : عوامل مؤثر بر بازارگرایی
عوامل مؤثر بر بازارگرایی
پیشزمینهها و عوامل مؤثر بر بازارگرایی، عوامل سازمانیای هستند که باعث استقرار مفهوم بازاریابی و یا مانع آن میشوند. این عوامل عبارتند از: عوامل مربوط به مدیریت عالی[۱]، پویائیهای بینبخشی[۲] و سیستمهای سازمانی۳.
مدیریت عالی: مدیریت عالی به عنوان یکی از مهمترین عوامل ترغیبکننده بازارگرایی در سازمانها محسوب میشود. وبستر (۱۹۸۸) قاطعانه بیان میکند که مبدأ بازارگرایی مدیریت عالی است، چون تنها اوست که مسئولیت اجرای ارزشهایی چون مشتریگرایی را بر عهده دارد. در همین راستا، فلتن[۳] (۱۹۵۹) بیان میکند که مهمترین جزء بازارگرایی، یک نقشه ذهنی مناسب است که دستیابی به آن تنها از طریق هیأت مدیره، مدیر اجرایی و مدیران رده بالای سازمان امکانپذیر است، زیرا آنها هستند که این نقشه ذهنی را توسعه میدهند. به بیان دیگر، تأکید مدیریت عالی، پیشنیاز ضروری بازارگرایی است. بازارگرایی شامل پاسخگویی به هوشمندی بازار نیز هست. بازار در حال تغییر، نیازمند معرفی محصولات و خدمات جدید برای پاسخگویی به نیازهای در حال رشد است. معرفی برنامههای جدید یا تعدیلیافته بازاریابی ذاتاً پرریسک است، زیرا ارائه محصولات جدید ممکن است با شکست مواجه شود. اگر مدیر عالی سازمان اثبات کند که علاقهمند به ریسکپذیری است و شکستهای احتمالی آن را بپذیرد، مدیران رده پایین بیشتر تمایل خواهند داشت که پیشنهادی تازه در مورد تولید محصولات جدید مطابق با نیازهای مشتریان بدهند. برعکس اگر مدیران عالی ریسکگریز باشند و از شکست بترسند، زیردستان نیز قادر به پاسخگویی به نیازهای در حال تغییر مشتریان نخواهند بود، زیرا بازارگرایی نیازمند ارائه نوآوریهای مستمر است (روانبد، ۱۳۹۱).
پویاییهای بینبخشی: پویاییهای بینبخشی عبارتند از: تعاملات و روابط رسمی و غیر رسمی واحدهای یک سازمان. لویت (۱۹۶۹)، لوش، یودل و لاکزیناک (۱۹۷۶) و فلتن (۱۹۵۹) معتقدند که تعارض بینبخشی[۴] برای استقرار مفهوم بازاریابی زیانبار است. تعارض بینبخشی، تنشی است که بین دو یا چند بخش از سازمان به علت ناسازگاری در اهداف یا رویهها به وجود میآید. تعارض بینبخشی ممکن است از خواستههای طبیعی هر واحد نشأت گیرد، زیرا هر واحدی دوست دارد نسبت به سایر واحدها از قدرت بیشتری برخوردار باشد. تحقیقاتی که توسط راکرت و واکر (۱۹۸۷) انجام شده است، نشان داد که تعارض بینبخشی مانع ارتباطات اثربخش میان واحدهای سازمان میشود. از این رو تعارض بینبخشی مانع انتشار هوشمندی بازار خواهد شد. همچنین تنش و درگیری میان واحدهای سازمانی از پاسخگویی جمعی به نیازهای مشتریان جلوگیری میکند. دومین عنصر پویایی بینبخشی، ارتباطات[۵] میان واحدهای سازمانی است. این متغیر نشاندهنده رسمی و یا غیر رسمی بودن ارتباطات میان کارکنان واحدهای مختلف است. در این راستا، نیاز است تا سازمان جلسات رسمی متشکل از کارکنان واحدهای مختلف به صورت دورهای تشکیل دهد، تا در آن اعضا به تبادل اطلاعات پرداخته و زمینه را برای اشاعه هوشمندی بازار در سازمان فراهم کنند. اهمیت ارتباطات بینبخشی تسهیل انتشار هوشمندی بازار در سازمان و پاسخگویی به آن است (سویدن و همکاران، ۲۰۱۲).
سیستمهای سازمانی: سومین عامل اثرگذار بر بازارگرایی، به مشخصات تلاش همه جانبه سازمانی باز میگردد که از آن به عنوان « سیستمهای سازمانی» یاد میکنیم. برخی از موانع بازارگرایی مربوط به شکل ساختاری سازمانهاست. لویت (۱۹۶۹) بخشبندی[۶] و تخصصگرایی[۷] را به عنوان مانع برقراری ارتباط معرفی میکند، از این رو اشاعه هوشمندی بازار در سازمان با مشکل مواجه میشود. علاوه بر این استمپخل (۱۹۷۸) بیان میکند که رسمی کردن[۸] و تمرکز[۹] زیاد مانعی بر سر راه سازگاری سازمانها با محیط بازار و تغییرات محیطی است. رسمی کردن میزان درجهای است که قوانین و مقررات، نقشها، روابط اختیارات، ارتباطات، هنجارها و رویهها به صورت مکتوب وجود دارد. تمرکز به میزان تفویض اختیار قدرت تصمیمگیری، به ردههای پایینتر در سازمان و مشارکت اعضای سازمان در تصمیمگیریها اشاره دارد. هم رسمی کردن و هم تمرکزگرایی با استفاده بهینه از اطلاعات رابطه معکوس دارند. تاکنون مطالعات زیادی در زمینه سیستمهای ارزیابی و پاداش[۱۰] و تأثیر آنها بر نگرش و رفتار کارکنان انجام شده است. تحقیقاتی که توسط اندرسون و چمبرز[۱۱] (۱۹۸۵) و جاورسکی (۱۹۸۸) انجام شده بر اهمیت سیستمهای ارزیابی و پاداش در شکلدهی رفتارهای مطلوب و نامطلوب کارکنان تأکید کردهاند. وبستر (۱۹۸۸) عنوان میکند: «کلید اصلی توسعه یک کسب و کار بازارگرا و مشتریگرا در این واقعیت نهفته است که مدیران چگونه ارزیابی و چگونه به آنها پاداش داده شود». اگر مدیران بر اساس سودآوری کوتاهمدت و فروش ارزیابی شوند آنها بر این معیارها تأکید کرده و از عوامل بازار مثل رضایت مشتری که سلامت بلندمدت سازمان را تضمین میکند، غفلت خواهند کرد. بنابراین هر چقدر که در ارزیابی مدیران و پاداش دادن به آنها بر عوامل کوتاهمدت تأکید شود موجب کاهش بازارگرایی شرکت خواهد شد (امیریفرد، ۱۳۹۱). کهلی و جاورسکی (۱۹۹۰) جزئیات هر یک از ابعاد بازارگرایی (ایجاد هوشمندی بازار، اشاعه آن و پاسخگویی به آن) را به شرح زیر بیان کردهاند:
ایجاد هوشمندی بازار: نقطه شروع بازارگرایی ایجاد هوشمندی بازار است. هوشمندی بازار مفهومی وسیعتر ازشناسایی نیازهای مشتری است، بلکه شامل شناسایی عواملی نیز میشود که بر نیازها و ترجیحات مشتریان تأثیرگذار است. برخی از این عوامل عبارتند از رقابت و قوانین و مقررات دولتی. در تحقیقات کهلی و جاورسکی بسیاری از مصاحبهشوندگان تأکید کردهاند که بازارگرایی عبارت است از تجزیه و تحلیل شرایط متغیر یک صنعت، به منظور شناسایی نیازها و خواستههای مشتریان. به همین ترتیب آنها اهمیت نظارت بر اقدامات رقبا و اینکه چگونه آنها ممکن است بر نیازهای مشتری اثرگذار باشند را خاطر نشان کردهاند. بسیاری از مدیران اجرایی اعتقاد داشته اند که ایجاد هوشمندی بازار به طور اثربخش نه تنها با نیازهای فعلی مشتریان بلکه با نیازهای آتی آنان نیز در ارتباط است. در دیدگاه سنتی اعتقاد بر این بود که «یک نیاز را شناسایی کنید و آن را برآورده نمائید»، اما این دیدگاه جدید، سازمانها را ترغیب میکند که نیازهای مشتریانشان را پیشبینی کرده و گامهای مؤثری برای برآورده کردن آنها بردارند، زیرا سالها طول میکشد تا سازمانی بتواند یک محصول جدید را توسعه دهد. با وجود اینکه ارزیابی نیازهای مشتریان پایه و اساس بازارگرایی است، اما مشخص کردن مشتریان به سادگی امکانپذیر نیست. در برخی موارد شرکتها ممکن است به طور مستقیم با مصرفکنندگان نهایی در ارتباط باشند و در برخی موارد دیگر ممکن است با سازمانهایی که در انتخاب مشتریان اثرگذارند در تماس باشند. به عنوان مثال، مدیران اجرایی شرکتهایی که کالاهای بستهبندی شده تولید میکردهاند، اعتقاد داشتند که برای سازمان نه تنها درک نیازها و ترجیحات مشتریان، بلکه خردهفروشیهایی که از طریق آنها کالاهایشان به فروش میرسد نیز بسیار مهم است (هائو و نگو، ۲۰۱۳).
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1399-01-30] [ 09:54:00 ب.ظ ]
|