روش ها و آموزش ها - ترفندها و تکنیک های کاربردی


دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      



جستجو


 



 

چه عواملی باعث می شود که مراجع احساس کند درک شده است :

 

مطالعه کیفی اخیر توسط باربارا گروت[۱۸۰] روی ” تجربه حس واقعی درک شدن توسط درمانگر” نشان داد که این تجربیات شامل این احساسات توسط مراجع هستند : احساس ۱) امنیت[۱۸۱] ۲) پذیرفته شدن[۱۸۲] ۳) آزادی داشتن[۱۸۳] ۴) تصدیق[۱۸۴] ۵) شنیده شدن[۱۸۵] ۶) دیده شدن[۱۸۶] / شناخته شدن[۱۸۷] ۷) درگیر شدن به ‌عنوان یک همکار فعال[۱۸۸] ۸) احساس صمیمیت[۱۸۹] با درمانگر ۹) شگفت زده شدن[۱۹۰] یا حس حیرت از کشف حقایق و یا پیدا کردن راه های جدید در یک موقعیت ۱۰)خود پذیری[۱۹۱] بیشتر ۱۱ ) درگیر شدن در یک فرایند دلسوزی[۱۹۲] و مهربانی خالص با دیگران. به طور خلاصه این ها نگرش‌ها، ‌کیفیت‌ها، مهارت‌ها و رفتارهای چندگانه و متفاوتی هستند که باعث می‌شوند مراجع احساس کند با دقت شنیده و یا دیده شده است(۲۰۰۵) .

 

همدلی دقیق محور اصلی عمل به رویکرد مراجع محور است. این کار روشی درمان گرایانه است تا به معانی حرف هایی که از سوی مراجع بیان می شود گوش فرا دهند که اغلب در آستانه ی حیطه ی آگاهی آن ها قرار گرفته است. بدین ترتیب هنگامی که این معانی پیش آگاهانه توسط رهبری که قادر به تشویق آن ها برای تجربه ی عمیق تر احساسات و افکارشان است، به آن ها منتقل و درک شود، مراجعین قادر به گسترش میزان آگاهی خود خواهند شد(ناتیلو، ۱۹۸۷ به نقل از کوری ، ۱۹۹۵).

 

تحقیقات هم چنین نشان می‌دهند نقص در همدلی با اختلالات روانی و عصبی گوناگونی چون ویژگی های روان شناختی که با عنوان سنگدل و بی عاطفه مشخص می‌شوند(لاهی، والدمن، ام سی بارنت[۱۹۳] ،۱۹۹۹)، مشکلات[۱۹۴] بین شخصی(سیمپسو، اورینا، ایسکس[۱۹۵]،۲۰۰۳ ؛ گلیسون ، جیسن-کامپبل ، ایسکس[۱۹۶] ، ۲۰۰۹)، رفتارهای بیرونی سازی[۱۹۷] و مشکلات رفتاری (جولاف ، فارینگتو ،۲۰۰۴) پیوند می‌یابد.

 

شکل خاصی از گوش فرا دادن با تمام وجود نقش سرنوشت ساز و حیاتی در رسیدن به احساس همدلی دارد .

 

گوش دادن فعال :

 

در تعاملات بین فردی، گوش دادن اهمیت زیادی دارد. افراد برای ارتباط با یکدیگر باید به هم علامت بدهند (رمز گردانی) و از یکدیگر علامت بگیرند(رمز گشایی). شنیدن، فعالیت جسمی و گوش دادن فرایندی ذهنی است( هارجی، ساندرز، دیکسون[۱۹۸] ، ۱۳۷۷).

 

گوش دادن مهم ترین مهارت ارتباط است که می‌تواند در روابط زوجین تولید صمیمیت کرده، آن را حفظ نماید. وقتی زوجین خوب گوش می‌دهند، طرف مقابل را بهتر درک می‌کنند و با او هماهنگ می‌شوند. از این رو فرایند گوش دادن در روابط خانوادگی اهمیت فوق العاده ای دارد. گزارش ها حاکی از آن است که خانواده های موفق و زوج های خوشبخت کسانی هستند که از مهارت های شنیداری و ارتباطی خوبی برخوردارند. (مک کی، فانینگ، پالگ[۱۹۹] ، ۱۳۷۹).

 

این نکته کاملاَ روشن است که راجرز به چیزی بیش از کلمات” گوش می‌دهد ” ؛ او معنای قرار گرفته در پشت مضامین کلامی و غیر کلامی را هم می شنود. بدین منظور او سعی در تسهیل ایجاد فضایی را دارد که فرد به واقعی ترین شکل، قدرت بازگو کردن تجارب ذهنی خود را داشته باشد. بر اساس گفته ی کین[۲۰۰]( ۲۰۰۲) جاودانه ترین و با نفوذترین تأثیر راجرز، نشان دادن و بیان اهمیت گوش سپردن نه تنها در یک رابطه درمانی[۲۰۱]بلکه در هر نوع ارتباط دیگر بود.

 

مهارت های شنیدن به همدلی و گوش دادن دقیق اشاره دارد و مهارت های صحبت کردن، گفتگو با فرد مورد نظر و همزمان با خودافشاگری و احساسات مشترک درباره ی خود و روابط، مرتبط می شود. گوش دادن فعال باعث ماندن در یک موضوع و احترام و توجه به جنبه‌های مؤثر ارتباط و مهارت های حل مسئله در زوج ها یا خانواده ها می شود(هاستون، نیهوس، اسمیت[۲۰۲] ، ۲۰۰۱) چون بازخورد زوجین نسبت به یکدیگر، تعیین کننده میزان رضایتمندی زناشویی آنان است(ساکو و فارس[۲۰۳] ، ۲۰۰۱ ).

 

 

 

تاثیرات رویکرد مراجع محور :

 

رویکرد راجرز فضای قابل ملاحظه ای را برای تمرین دهندگان فراهم می آورد تا در آن فضا پیرامون استفاده از مفاهیم پایه ای به روش خودشان پیشرفت حاصل کنند(تورن،۱۹۹۲).

 

یکی دیگر از تأثیرات رویکرد مراجع محور کوشش آن در به کارگیری روش های تحقیق نظری در زمینه ی مطالعه پیرامون فرایند و بازدهی ‌گروه‌های درمانی است. راجرز به طور ثابت اشتیاق خود را در این زمینه بازگو می کرد که قالب بندی درمانی او فرضیه ای بسیار آزمایش پذیر است و می توان این فرضیه را در زمینه ی تحقیق به کار گرفت. نظریه ی او در سال ۱۹۵۷ درباره ی شرایط محوری لازم و کافی برای ایجاد تغییرات درمانی، احتمالاَ تحقیقات به مراتب بیشتری را در زمینه ی فرایند و بازدهی روان درمانی نسبت به تمامی نظریه های قبل و بعد از خود تا آن زمان به عمل آورده است( کین،۲۰۰۲).

 

در سال‌های اخیر، نگرانی رو به افزایشی در بسیاری از بخش ها ‌در مورد درمان بیش از حد اضطراب انسان وجود داشته است. تئوریسین های درمانجو مدار الحاقاتی ‌به این بحث داشته اند، که فرضیه روانکاوی کلی را مورد سوال قرار می‌دهد که تنها درمان‌های خاصی برای شرایط خاص وجود دارد( بوزارت و موتوماسا[۲۰۴]، ۲۰۰۵) در صورتی که آن ها پایانی برای درمان غیرضروری اضطراب انسان را می خواستند(سندرز[۲۰۵] ، ۲۰۰۵).

 

از این رویکرد پیشرفت‌های مهمی در روش های انعکاسی[۲۰۶] و تجربی در زمینه اشتغال ایجاد شده است(رنی[۲۰۷] ، ۱۹۹۸)، درمانگرهای تجربی رویکردهایی نظیر رویکرد متمرکز بر تجربه[۲۰۸] که توسط گندلاین[۲۰۹](۱۹۹۶) ایجاد شد و رویکرد فرایند – تجربی(هیجان مدار) توسط گرینبرگ[۲۱۰](۱۹۹۳) ایجاد و توسعه دادند. پیشرفت هایی نیز اخیرأ وجود داشته است که علم CCT را در متونی خاص مثل درمان هنر بیانی[۲۱۱] (راجرز ، ۲۰۰۰)و کار با زوجین و خانواده ها(الیری[۲۱۲] ، ۱۹۹۹)، کودکان و نوجوانان(موون[۲۱۳] ،۲۰۰۲) ، افرادی با نیازهای خاص(پرتنر[۲۱۴] ، ۲۰۰۲)، افراد با کارکرد سایکوتیک(وان ورد[۲۱۵] ،۲۰۰۵) و درک شکل های دیگری از آسیب شناسی روانی(جوزف و ورسلی[۲۱۶] ، ۲۰۰۵) گسترش می‌دهد.

 

ایده های روانشناسی فردمدار و انسانگرایی در دیگر تحقیقات اخیر در روان درمانی های التقاطی مثل روان درمانی دانکن[۲۱۷] و میلر[۲۱۸] (۲۰۰۰) یافت می‌شوند که بر عامل درمانجو هم تأکید دارند، رویکرد خودمختاری[۲۱۹](ریان و دسی[۲۲۰] ، ۲۰۰۰) ؛ و مصاحبه های انگیزشی[۲۲۱](ونستینکیست و شلدن[۲۲۲] ،۲۰۰۶) اگرچه بسیاری از ایده های روانشناسی انگیزشی به امور روزمره داخل شده اند، اغلب دانش کمی درمورد اصل این ایده ها وجود دارد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[دوشنبه 1401-09-21] [ 10:34:00 ب.ظ ]




 

چه عواملی باعث می شود که مراجع احساس کند درک شده است :

 

مطالعه کیفی اخیر توسط باربارا گروت[۱۸۰] روی ” تجربه حس واقعی درک شدن توسط درمانگر” نشان داد که این تجربیات شامل این احساسات توسط مراجع هستند : احساس ۱) امنیت[۱۸۱] ۲) پذیرفته شدن[۱۸۲] ۳) آزادی داشتن[۱۸۳] ۴) تصدیق[۱۸۴] ۵) شنیده شدن[۱۸۵] ۶) دیده شدن[۱۸۶] / شناخته شدن[۱۸۷] ۷) درگیر شدن به ‌عنوان یک همکار فعال[۱۸۸] ۸) احساس صمیمیت[۱۸۹] با درمانگر ۹) شگفت زده شدن[۱۹۰] یا حس حیرت از کشف حقایق و یا پیدا کردن راه های جدید در یک موقعیت ۱۰)خود پذیری[۱۹۱] بیشتر ۱۱ ) درگیر شدن در یک فرایند دلسوزی[۱۹۲] و مهربانی خالص با دیگران. به طور خلاصه این ها نگرش‌ها، ‌کیفیت‌ها، مهارت‌ها و رفتارهای چندگانه و متفاوتی هستند که باعث می‌شوند مراجع احساس کند با دقت شنیده و یا دیده شده است(۲۰۰۵) .

 

همدلی دقیق محور اصلی عمل به رویکرد مراجع محور است. این کار روشی درمان گرایانه است تا به معانی حرف هایی که از سوی مراجع بیان می شود گوش فرا دهند که اغلب در آستانه ی حیطه ی آگاهی آن ها قرار گرفته است. بدین ترتیب هنگامی که این معانی پیش آگاهانه توسط رهبری که قادر به تشویق آن ها برای تجربه ی عمیق تر احساسات و افکارشان است، به آن ها منتقل و درک شود، مراجعین قادر به گسترش میزان آگاهی خود خواهند شد(ناتیلو، ۱۹۸۷ به نقل از کوری ، ۱۹۹۵).

 

تحقیقات هم چنین نشان می‌دهند نقص در همدلی با اختلالات روانی و عصبی گوناگونی چون ویژگی های روان شناختی که با عنوان سنگدل و بی عاطفه مشخص می‌شوند(لاهی، والدمن، ام سی بارنت[۱۹۳] ،۱۹۹۹)، مشکلات[۱۹۴] بین شخصی(سیمپسو، اورینا، ایسکس[۱۹۵]،۲۰۰۳ ؛ گلیسون ، جیسن-کامپبل ، ایسکس[۱۹۶] ، ۲۰۰۹)، رفتارهای بیرونی سازی[۱۹۷] و مشکلات رفتاری (جولاف ، فارینگتو ،۲۰۰۴) پیوند می‌یابد.

 

شکل خاصی از گوش فرا دادن با تمام وجود نقش سرنوشت ساز و حیاتی در رسیدن به احساس همدلی دارد .

 

گوش دادن فعال :

 

در تعاملات بین فردی، گوش دادن اهمیت زیادی دارد. افراد برای ارتباط با یکدیگر باید به هم علامت بدهند (رمز گردانی) و از یکدیگر علامت بگیرند(رمز گشایی). شنیدن، فعالیت جسمی و گوش دادن فرایندی ذهنی است( هارجی، ساندرز، دیکسون[۱۹۸] ، ۱۳۷۷).

 

گوش دادن مهم ترین مهارت ارتباط است که می‌تواند در روابط زوجین تولید صمیمیت کرده، آن را حفظ نماید. وقتی زوجین خوب گوش می‌دهند، طرف مقابل را بهتر درک می‌کنند و با او هماهنگ می‌شوند. از این رو فرایند گوش دادن در روابط خانوادگی اهمیت فوق العاده ای دارد. گزارش ها حاکی از آن است که خانواده های موفق و زوج های خوشبخت کسانی هستند که از مهارت های شنیداری و ارتباطی خوبی برخوردارند. (مک کی، فانینگ، پالگ[۱۹۹] ، ۱۳۷۹).

 

این نکته کاملاَ روشن است که راجرز به چیزی بیش از کلمات” گوش می‌دهد ” ؛ او معنای قرار گرفته در پشت مضامین کلامی و غیر کلامی را هم می شنود. بدین منظور او سعی در تسهیل ایجاد فضایی را دارد که فرد به واقعی ترین شکل، قدرت بازگو کردن تجارب ذهنی خود را داشته باشد. بر اساس گفته ی کین[۲۰۰]( ۲۰۰۲) جاودانه ترین و با نفوذترین تأثیر راجرز، نشان دادن و بیان اهمیت گوش سپردن نه تنها در یک رابطه درمانی[۲۰۱]بلکه در هر نوع ارتباط دیگر بود.

 

مهارت های شنیدن به همدلی و گوش دادن دقیق اشاره دارد و مهارت های صحبت کردن، گفتگو با فرد مورد نظر و همزمان با خودافشاگری و احساسات مشترک درباره ی خود و روابط، مرتبط می شود. گوش دادن فعال باعث ماندن در یک موضوع و احترام و توجه به جنبه‌های مؤثر ارتباط و مهارت های حل مسئله در زوج ها یا خانواده ها می شود(هاستون، نیهوس، اسمیت[۲۰۲] ، ۲۰۰۱) چون بازخورد زوجین نسبت به یکدیگر، تعیین کننده میزان رضایتمندی زناشویی آنان است(ساکو و فارس[۲۰۳] ، ۲۰۰۱ ).

 

 

 

تاثیرات رویکرد مراجع محور :

 

رویکرد راجرز فضای قابل ملاحظه ای را برای تمرین دهندگان فراهم می آورد تا در آن فضا پیرامون استفاده از مفاهیم پایه ای به روش خودشان پیشرفت حاصل کنند(تورن،۱۹۹۲).

 

یکی دیگر از تأثیرات رویکرد مراجع محور کوشش آن در به کارگیری روش های تحقیق نظری در زمینه ی مطالعه پیرامون فرایند و بازدهی ‌گروه‌های درمانی است. راجرز به طور ثابت اشتیاق خود را در این زمینه بازگو می کرد که قالب بندی درمانی او فرضیه ای بسیار آزمایش پذیر است و می توان این فرضیه را در زمینه ی تحقیق به کار گرفت. نظریه ی او در سال ۱۹۵۷ درباره ی شرایط محوری لازم و کافی برای ایجاد تغییرات درمانی، احتمالاَ تحقیقات به مراتب بیشتری را در زمینه ی فرایند و بازدهی روان درمانی نسبت به تمامی نظریه های قبل و بعد از خود تا آن زمان به عمل آورده است( کین،۲۰۰۲).

 

در سال‌های اخیر، نگرانی رو به افزایشی در بسیاری از بخش ها ‌در مورد درمان بیش از حد اضطراب انسان وجود داشته است. تئوریسین های درمانجو مدار الحاقاتی ‌به این بحث داشته اند، که فرضیه روانکاوی کلی را مورد سوال قرار می‌دهد که تنها درمان‌های خاصی برای شرایط خاص وجود دارد( بوزارت و موتوماسا[۲۰۴]، ۲۰۰۵) در صورتی که آن ها پایانی برای درمان غیرضروری اضطراب انسان را می خواستند(سندرز[۲۰۵] ، ۲۰۰۵).

 

از این رویکرد پیشرفت‌های مهمی در روش های انعکاسی[۲۰۶] و تجربی در زمینه اشتغال ایجاد شده است(رنی[۲۰۷] ، ۱۹۹۸)، درمانگرهای تجربی رویکردهایی نظیر رویکرد متمرکز بر تجربه[۲۰۸] که توسط گندلاین[۲۰۹](۱۹۹۶) ایجاد شد و رویکرد فرایند – تجربی(هیجان مدار) توسط گرینبرگ[۲۱۰](۱۹۹۳) ایجاد و توسعه دادند. پیشرفت هایی نیز اخیرأ وجود داشته است که علم CCT را در متونی خاص مثل درمان هنر بیانی[۲۱۱] (راجرز ، ۲۰۰۰)و کار با زوجین و خانواده ها(الیری[۲۱۲] ، ۱۹۹۹)، کودکان و نوجوانان(موون[۲۱۳] ،۲۰۰۲) ، افرادی با نیازهای خاص(پرتنر[۲۱۴] ، ۲۰۰۲)، افراد با کارکرد سایکوتیک(وان ورد[۲۱۵] ،۲۰۰۵) و درک شکل های دیگری از آسیب شناسی روانی(جوزف و ورسلی[۲۱۶] ، ۲۰۰۵) گسترش می‌دهد.

 

ایده های روانشناسی فردمدار و انسانگرایی در دیگر تحقیقات اخیر در روان درمانی های التقاطی مثل روان درمانی دانکن[۲۱۷] و میلر[۲۱۸] (۲۰۰۰) یافت می‌شوند که بر عامل درمانجو هم تأکید دارند، رویکرد خودمختاری[۲۱۹](ریان و دسی[۲۲۰] ، ۲۰۰۰) ؛ و مصاحبه های انگیزشی[۲۲۱](ونستینکیست و شلدن[۲۲۲] ،۲۰۰۶) اگرچه بسیاری از ایده های روانشناسی انگیزشی به امور روزمره داخل شده اند، اغلب دانش کمی درمورد اصل این ایده ها وجود دارد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:19:00 ب.ظ ]




 

۶- غیر قابل کنترل بودن[۱۷۱]

 

آیا فکر می‌کنید مجبورید احساسات خود را کنترل کنید تا حوادث ناگواری پیش نیاید؟ اگر نتوانید جلوی احساسات خود را بگیرید، چه اتّفاقی می‌افتد؟ آیا سعی می‌کنید احساس‌های مهم خود را به شدّت کنترل کنید؟ آیا می‌ترسید که احساسات شدید، نشانه‌ای از ناگوار بودن حوادث احتمالی باشند؟ ممکن است در اثر از دست دادن کنترل احساسات، دیوانه شوید؟ آیا ممکن است کنترل خود را به طور کامل از دست می‌دهید؟ آیا بین کنترل احساسات خود، با اعمال خود، تفاوتی قائل هستید؟ وقتی فرد معتقد باشد که شدت هیجان منفی غیرقابل کنترل است، منجر به اضطراب شدید می‌گردد که در افراد مبتلا به PTSD شایع است.

 

۷- بی‌حسی هیجانی(کرختی)[۱۷۲]

 

آیا موقعیت‌هایی وجود دارد که باعث شود شما ماتتان ببرد؟ آیا تابه‌حال پیش‌آمده که هیچ گونه احساسی نداشته باشید؟ موقعیت‌هایی وجود دارد که بیشتر مردم را ناراحت کند، امّا باعث ناراحتی شما نشود؟ آیا دیگران فکر می‌کنند که شما احساساتتان را سرکوب می‌کنید؟ آیا دیگران به شما گفته‌اند، آدم بی‌احساسی هستید؟ آیا تابه‌حال احساسات شدید را تجربه کرده‌اید؟ آیا تابه‌حال احساسات شدیدی داشته‌اید که آن‌ ها را کنترل نکنید؟ آیا تابه‌حال احساس کرده‌اید که می‌خواهید گریه کنید، امّا خودتان را کنترل کنید؟ اگر به خودتان اجازه بدهید چنین احساساتی را تجربه کنید، چه افکاری به ذهنتان خطور می‌کند؟ آیا برای خلاص شدن از شر احساسات شدید، به مشروب پناه می‌برید، مواد مصرف می‌کنید یا پرخوری می‌کنید؟شدت برخی عواطف منجر به سر زندگی می‌گردد، ولی برخی افراد این دید را دارند که عواطف منجر به فقدان کنترل و هرج و مرج می‌گردد.

 

۸- تلاش برای منطقی بودن(عقلانی)[۱۷۳]

 

آیا آدم باید همیشه منطقی و عقلانی باشد؟ اگر منطقی نباشید، چه نگرانی‌هایی برای شما به وجود می‌آید؟ آیا فکر می‌کنید آدم‌های منطقی و عقلانی، افرادی برترند؟ آیا درگذشته اتّفاقی رخ‌داده که شما در مقابل آن، منطقی و عقلانی عمل نکنید؟ آیا ممکن است بعضی از تجارب منطقی و عقلانی نباشند و هیجانی باشند؟ ممکن است چنین حوادثی رنگ و بوی عقلانی داشته باشند؟ به نظر شما پرداختن به موسیقی، کاری منطقی است؟ آیا هیجان‌هایتان می‌توانند به شما خبر بدهند که چه چیزی به شما صدمه می‌زند؟ یا این‌که چه نیازهایی باید تغییر کنند؟ آیا هیجان‌ها، منبع اطلاعاتی مهمی دربارۀ نیازها، تمایلات و حتّی حقوق انسانی شما به شمار می‌روند؟ ممکن است کسانی که از شما منطقی‌تر نیستند، زندگی شادتر یا بهتری داشته باشند؟ تأکید فراوان روی عقل‌گرایی و ضدهیجانی بودن ممکن است برای افراد مشکل‌ساز باشد، در واقع منطقی بودن بیش‌از حد، باعث بازداری از ابراز هیحان و خود فهمی می‌گردد.

 

۹- طول مدّت[۱۷۴]

 

آیا می‌ترسید که احساسات شدید شما خیلی طول بکشند؟ آیا قبلاً احساسات شدید را تجربه کرده‌اید؟ بعدازاین که چنین احساساتی را تجربه کردید، چه اتّفاقی افتاد؟ این احساسات بالاخره به پایان رسیدند؟ چرا آن‌ ها به پایان رسیدند؟ آیا احساسات شدید، افت‌وخیز دارند؟ اگر در جلسۀ درمان برای شما احساسات شدیدی رخ بدهد، چه اتّفاقی خواهد افتاد؟ اگر برای چند دقیقه خیلی کوتاه، گریه کنید یا احساس بدی داشته باشید، چه اتّفاقی می‌افتد؟ آیا تابه‌حال متوجّه شده‌اید که بعد از بیان احساسات شدیدتان به آرامش خاطر می‌رسید؟ این کار چه نفعی برای شما دارد؟ اشخاصی که انتظار دارند اضطرابشان به طور نامحدودی ادامه یابد، اضطراب ماندگارتر و طولانی‌تری را تجربه می‌کنند.

 

۱۰- توافق با دیگران[۱۷۵]

 

وقتی‌که دیگران احساس شما را ندارند، دقیقاً چه حس و حالی پیدا می‌کنید؟ اگر فرد دیگری همان احساس شما را داشته باشد، دربارۀ او چی فکر می‌کنید؟ چرا فکر می‌کنید که بازی‌ها، فیلم‌ها، رمان‌ها یا داستان برای مردم، خیلی هیجان‌انگیز به نظر می‌رسند؟ چرا فکر می‌کنید مردم دوست دارند با کسانی ارتباط برقرار کنند که احساساتشان مثل آن‌ ها باشد؟ آیا مردم، ناراحت، عصبانی یا مضطرب می‌شوند؟ آیا طبیعی است که انسانِ آشفته، به دامن خیال‌پردازی پناه ببرد؟ آیا ممکن است به خاطر احساسات خود، شرمنده شوید و احساسات خود را از همکاران (یعنی کسانی که همین احساس را دارند) پنهان کنید؟ وقتی افراد بفهمند که همکاران هم تخیلات و احساسات خاصی دارند، احساسات خود را بهتر می‌پذیرند و معتبرتر می‌دانند.

 

۱۱- پذیرش احساسات[۱۷۶]

 

اگر هیجان‌های خود را بپذیرید، چه اتّفاقی می‌افتد؟ بر اساس هیجان‌ها، دست به چه‌کاری می‌زنید؟ اگر هیجان‌های خود را نپذیرید، چه اتّفاقی می‌افتد؟ فکر می‌کنید نپذیرفتن هیجان‌هایتان باعث ترغیب شما به تغییر می‌شود؟ بازداری احساسات چه پیامدهای منفی به همراه دارد؟ آیا به خاطر بازداری احساسات، توجّه و انرژی زیادی مصرف می‌کنید؟ آیا بازداری احساسات، باعث افزایش احساسات می‌شود؟ آیا بین احساسات خوب و بد، دچار تعارض شده‌اید؟ آیا نادیده گرفتن وقایع ناراحت‌کننده، باعث حل‌وفصل آن‌ ها می‌شود؟ داشتن احساسات و ابراز آن منجر به صرف انرژی کمتر و پریشانی کمتر می‌گردد.

 

۱۲- سبک اندیشناکی در برابر سبک ابزاری(نشخوار ذهنی)[۱۷۷]

 

تمرکز افراطی بر احساس‌های ناخوشایند، چه مزایا و معایبی در پی دارد؟ وقتی‌که به حال بد خود فکر می‌کنید، اغلب چه افکار و احساسی دارید؟ آیا تابه‌حال پیش‌آمده که گوشه‌ای بنشینید و به اشتباهات خود فکر کنید؟ سؤال‌های چرایی (علّت یابی) در ذهن شما خیلی فعال می‌شود؟ آیا به ناراحتی‌های خود زیاد فکر می‌کنید و دائم یک‌چیز را در ذهنتان مرور کنید؟ اگر به مسئله‌ای فکر کنید، مشکل خودبه‌خود حل می‌شود؟ آیا نگران کنترل نکردن افکار استرس‌زا هستید؟ نشخوار ذهنی با اضطراب و افسردگی مرتبط است(ولز،۲۰۱۱)، این افراد معتقدند با نشخوار ذهنی می‌توانند خود را در مقابل رویدادهای مشابه آینده آماده کنند.

 

۱۳- ابراز هیجانات[۱۷۸]

 

اگر احساس‌های خود را بیان کنید، کنترلتان را از دست می‌دهید؟ یا این‌که احساس بدتری پیدا خواهید کرد؟ احساس ناخوشایند شما چقدر طول خواهد کشید؟ آیا بیان احساسات می‌تواند در روشن‌سازی افکار و سایر احساساتتان به شما کمک کند؟ اگر فقط به بیان احساس فکر می‌کنید، باعث می‌شود توجّه شما بیشتر به آن‌ ها معطوف شود؟ آیا تابه‌حال غرق در احساس‌های خود شده‌اید؟ آیا چیزهایی وجود دارد که بتواند توجّه شما را از احساسات دور کند یا باعث حل مشکلات شما شود؟ وقتی فرد هیجانات‌اش را ابراز می‌کند، معتقد است عواطف مهم هستند و می‌توان آن ها را تغییر داد. ابراز ‌هیجانات فاکتور کاهش اضطراب و افسردگی است.

 

۱۴- سرزنش دیگران[۱۷۹]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:18:00 ب.ظ ]




نظریات روان شناسان ‌در مورد مسئولیت :

 

فروید [۳]

 

از دیدگاه فروید انسان مسئول اعمال و رفتارش نیست بلکه تمام رفتارها به وسیله ی نیروهایی که در درون انسان قرار دارند تعیین می شود (شفیع آبادی ،۱۳۸۷) .

 

آدلر[۴]

 

آدلر به مسئولیت فردی و هم به مسئولیت اجتماعی تأکید دارد . آدلر به عنوان یک کل در نظر می‌گیرد و تأکید بر اهمیت تعامل فردی با اجتماع دارد و انسان خلاق جهت دار است و برای سرنوشتش مسئول می‌باشد و مسئولیت از تظر آدلر تأیید بر کوشش برای برتری؛ جستجوی ارزش ها و معنادار بودن زندگی است (بخشی ۱۳۸۸).

 

راجرز [۵]

 

راجرز معتقد به مسئولیت افراد در زندگی است و تأکید می‌کند مراجع باید مسئولیت تغییر خویش را به عهده بگیرند. رویکرد انسان محوری بر مسئولیت و قابلیت مراجع برای یافتن راه های مواجه کامل تر تأکید دارد. مراجع خود را بهتر از همه می شناسند و مناسب ترین رفتار را برای خود پیدا می‌کنند (کوری، ترجمه شفیع آبادی و حسینی ۱۳۸۸).

 

پرز

 

در گشتالت درمانی معنی وجود کلمه مسئولیت به عنوان یکی از مفاهیم اساسی تلقی شده است . مفهوم کلمه مسئولیت و آنچه از آن استنباط می شود آن است که هر فردی و نه هیچ شخص دیگری جوهر، ذات یا ماهیت وجود خود را تعیین می‌کند با قبول این فرض معنی مسئولیت آن است که مددجو دیگران را به خاطر افکار، احساسات و رفتار ها بپذیرد و بداند آنچه را به دیگران نسبت می‌دهد فرافکنی در واقع متعلق به خود او می‌باشد. قبول مسئولیت برای زندگی خود یکی از ویژگی های افراد داردی شخصیت سالم می‌باشد (پرز[۶] ، به نقل از بخشی ۱۳۸۸) .

 

گلاسر

 

گلاسر (۱۹۶۷) متعقد است که آسان ها و ناهنجاری های آن ها از مسئولیت نپذیرفتن است زیرا آنان نمی توانند نیاز های اساسی خود را بر اساس وضعیت صحیح و انسان دوستانه ارضا کنند . گلاسر مسئولیت را با سلامت روانی ارتباط می‌دهد و می‌گوید افراد هر قدر مسئولیت پیش تری داشته باشند از نظر روانی سالم تر هستند و بالعکس ( کوری ، ترجمه شفیع آبادی ) .

الیس (۱۹۷۹) در دیدگاه ، منطقی و هیجانی یکی از اهداف در میان مراجعان را ایجاد مسئولیت در آن ها می‌داند و معتقد است رفتار انسان از نظرات او نشأت می‌گیرد ‌بنابرین‏ برای داشتن رفتار مسئولانه باید طرز تفکرمثبت و منطقی داشته باشیم (ناصری و شفیع آبادی ۱۳۸۸).

 

فرهنگ سازمانی

 

مقدمه

 

به ندرت افرادی پیدا می‌شوند که سازمانی را تجربه نکرده باشند. مدرسه، باشگاه، تیم های ورزشی، انجمن های خیریه و همچنین سازمان های بزرگ اداری از جمله این سازمان‌ها هستند با موازات آن که افراد برای فعالیت و تماس به سازمان‌ها وارد می‌شوند با آداب لباس پوشیدن در آن سازمان، داستان هایی که مردم درباره نحوه کارکردن می‌گویند. قوانین و روش های اداره سازمان، روابط سازمان، نحوه تشریفات مراسم، وظایف، سیستم پرداخت، زبان تخصصی آن، طنز و لطایف که فقط اعضای داخلی سازمان آن را می فهمند و با نظایر آن ها آشنا می‌شوند (عسگریان، ۱۳۸۸).

 

فرهنگ سازی یک متغییر محیطی است که به میزان متفاوت بر تمام اعضای سازمان اثر می‌گذارد و از این رو درک درست از این ساختار برای اداره سازمان و کار مؤثر حائز اهمیت است. اعضای سازمان، برای حل مسائل مربوطه به انطباق بیرونی (به عنوان مثال بهترین شیوه برای حضور در عرصه ‌بازارهای جهانی) و یکپارچگی درونی (بهترین روش برای هماهنگی و تقویت فرایندهای درون یک سازمان) به عنوان بهترین شیوه جهت حل مسائل، فرهنگ مکتوب و حتی غیرمکتوب سازمان خود را به اعضای جدید آموزش جدید آموزش می‌دهند. از این رو با برخورداری از ظرفیت لازم برای تغییر و تبدیل فرهنگ سازمانی تغییر اعمال افکار و احساسات بخش عظیمی از اعضای سازمان امکان پذیر می‌گردد (لاسن و زنگ شن[۷]، ۱۳۸۱، ص ۶۲، ترجمه عسگریان، ۱۳۸۸).

 

مفهوم فرهنگ سازمانی

 

فرهنگ سازمانی موضوعی است که به تازگی در دانش مدیریت و در قلمرو رفتار سازمانی راه یافته است. فرهنگ از دیرباز برای شرح کیفیت زندگی جامعه انسانی به کار برده می شود. ولی درباره فرهنگ سازمانی آن چه مربوط به کار و رفتار مردمان در سازمان است کمتر سخن گفته شده است (رابینز[۸]، ۱۳۷۴، ترجمه اعرابی، ۱۳۸۹) ترکیب دو واژه فرهنگ و سازمان اندیشه ای تازه پدید آمده است که هیچ یک از آن دو واژه این اندیشه را در برندارد. سازمان یک استعاره، برای نظم و تربیت است. در حالی که عناصر فرهنگ نه منظم هستند و نه بانظم. فرهنگ کمک می‌کند تا درباره ی چیزی جدای از مسائل فنی در سازمان سخ گفته شود و باعث می شود نوعی از روان همراه با نوعی رمز و راز پدید آید. ‌بنابرین‏ می توان گفت فرهنگ در یک سازمان مانند شخصیت در یک انسان است. فرهنگ سازمانی پدیده است که در سازمان است و همه ی اعضا اتفاق نظر دارند که یک دست ناپیدا افراد را در جهت نوعی رفتار نامرئی هدایت می‌کند. شناخت و درک چیزی که فرهنگ سازمانی را می‌سازد. شیوه ی ایجاد و دوام آن به ما کمک می‌کند تا بهتر بتوانیم رفتار افراد در سازمان را توجیه کنیم. فرهنگ سازمانی همان شالوده درونی و ساختار غیرمشخص سازمان است که اساس اهداف، فناوری، ساختار، سیاست ها، عملکرد و محصولات سازمان تجلی می‌یابد و آشکارترین نمودش را در رفتار کارکنان می توان مشاهده کرد (بنیانیان ، ۱۳۸۹).

 

تعریف فرهنگ سازمانی

 

مقصود از فرهنگ سازمانی، سیستمی از استنباط مشترک است که اعضاء نسبت به یک سازمان دارند و همین ویژگی موجب تفکیک دو سازمان از یکدیگر می شود. «کریس آرگریس» ، فرهنگ سازمانی را نظامی زنده می‌خواند و آن را در غالب رفتاری که مردم در عمل از خود آشکار می‌سازند، راهی که برآن پایه به طور واقعی می اندیشند و احساس می‌کنند، و شیوه ای که به طور واقعی با هم رفتار می‌کنند تعریف می‌کند (رابینز، ۱۳۷۴، ترجمه اعرابی، ۱۳۸۹).

 

با توجه به تعریف عنوان شده ‌به این نتیجه می‌رسیم که تقریباً تمامی پژوهشگران از فرهنگ سازمانی به عنوان مجموعه ای از ارزش ها، باورها، عقاید ، فرضیات و هنجارهای مشترک حاکم بر سازمان یاد می‌کنند. در واقع فرهنگ سازمانی همان چیزی است که به عنوان یک پدیده ی درست به اعضای تازه وارد آموزش داده می شود و بیانگر بخش نانوشته و محسوس سازمان است (زارعی متین، ۱۳۸۰).

 

دیدگاه ها و نقطه نظرات پیرامون فرهنگ سازمانی

 

تعاریف بسیار متعددی از فرهنگ سازمانی شده است؛ اما در این جا سعی می شود به برخی از تعاریف رایج پرداخته شود. برخی از دانشمندان و صاحب نظران بر روی ارزش های فرهنگ سازمانی تأکید کرده‌اند. فرهنگ سازمانی نمایانگر ادارک مشترک اعضای سازمانی است که رفتار آن ها را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[دوشنبه 1401-09-14] [ 09:20:00 ق.ظ ]




وایل[۷۹] (۲۰۱۰ ) در پژوهشی با عنوان « تربیت جنسی و تاثیر آن بر سلامت جنسی » که در آزبورن کانزاس انجام شده است. ‌به این نتایج دست یافته است؛ ۴۹% افرادی که تربیت جنسی رسمی را دریافت کرده بودند ، رضایت بالایی از زندگی جنسی خود داشتند در مقایسه با ۴۰% کسانی که رضایت نداشتند. همینطور ۴۹% زنان و ۴۸% مردان فکر نمی‌کردند که اطلاعات و مشورت کافی برای بهتر شدن جنبه‌های خاص احساسی روابطشان دریافت کرده باشند.

 

ونلاس[۸۰] و همکاران ( ۱۹۸۳ ) در پژوهشی با عنوان « تاثیر تربیت جنسی بر احساس گناه جنسی ، اضطراب و نگرش : یک مقایسه از قالب های آموزش»‌به این نتایج دست یافتند ؛ کاهش قابل توجه احساس گناه جنسی در سخنرانی ، سخنرانی + بحث گروهی و بررسی / سخنرانی فوق العاده نسبت به گروه کنترل بوده است. تغییرات قابل ملاحظه ای در جهت افزایش آزادگی نگرش جنسی در ‌گروه‌های کوچک مباحثه و بررسی / سخنرانی فوق العاده نسبت به گروه کنترل مشاهده شده است . نتایج قابل ملاحظه ای دیگری از این پژوهش حاصل نشده است. بر خلاف انتظار ، افزایش بحث گروهی ۹ ساعته به سخنرانی هایی با شکل طولانی تر ( در طول ترم ) تاثیر قابل ملاحضه ی مثبتی بر کسانی که تحت آموزش به روش سخنرانی قرار گرفته اند نداشته است. نتایج این یافته ها برای طراحی دوره های آموزش تربیت جنسی مورد بررسی قرار گرفته است.

 

الف ) پژوهش های داخلی اضطراب

 

مداحی و مداح ( ۱۳۹۳ ) در پژوهشی با عنوان « اثر بخشی آموزش مهارت مقابله با خلق منفی بر اضطراب و استرس دانش آموزان پسر » که در شهر کاشان انجام شده است نتیجه گرفتند که بین دو گروه در هر دو متغیر وابسته ( یعنی اضطراب و استرس ) تفاوت معناداری وجود دارد. به عبارت دیگر آموزش مهارت مقابله با خلق منفی باعث کاهش اضطراب و استرس دانش آموزان می شود.

 

پورسینا ، احمدی و شفیع آبادی ( ۱۳۹۲ ) در پژوهشی با عنوان « اثربخشی شادکامی بر اضطراب، پیشرفت تحصیلی و ارتباط والد _ فرزندی در دانش آموزان دختر » که در شهر اصفهان انجام شده است نتیجه گرفتند که مداخله به روش شادکامی و مثبت اندیشی، بر مؤلفه های اضطراب آشکار، اضطراب پنهان و پیشرفت تحصیلی تأثیر داشته است. همچنین آموزش شادکامی بر ارتباط والد فرزند مادر مؤثر بوده، ولی بر رابطۀ والد- فرزندی پدران اثری نداشته است.

 

احمدوند ، ساعی ، سپهرمنش و قنبری ( ۱۳۹۱ ) در پژوهشی با عنوان « تاثیر گروه درمانی شناختی و رفتاری بر اضطراب و افسردگی بیماران همودیالیزی در شهرستان کاشان » نتیجه گرفتند که گروه درمانی شناختی _ رفتاری به میزان قابل توجهی موجب کاهش اضطراب و افسردگی بیماران دیالیزی شده است.

 

عیسی زادگان ، دستوری و عبدلی سلطان احمدی (۱۳۹۱) در پژوهشی با عنوان « اثر بخشی آموزش راهبردهای برنامه ریزی عصبی زبانی بر خودکارآمدی، اضطراب و انگیزش پیشرفت دانش آموزان پسر مقطع پیش دانشگاهی » ‌به این نتایج دست یافته اند؛ تحلیل کوواریانس نشان داده که آموزش راهبردهای برنامه ریزی عصبی _ زبانی بر خودکارآمدی ، کاهش اضطراب و افزایش انگیزش پیشرفت تاثیر مثبت داشته است.

 

ربیعی، اسلامی ، مسعودی و سلحشوری ( ۱۳۹۰ ) در پژوهشی با عنوان « ارزیابی اثربخشی برنامه جرئت ورزی بر میزان استرس ، اضطراب و افسردگی دانش آموزان دبیرستانی » که در شهر اصفهان انجام شده است، ‌به این نتیجه رسیدند که اجرای برنامه های جرئت ورزی در دانش آموزان سنین دبیرستانی منجر به کاهش میزان اضطراب ، استرس و افسردگی آنان می شود.

 

نریمانی ، حسن زاده و ابوالقاسمی ( ۱۳۹۰ ) در پژوهشی با عنوان « اثر بخشی آموزش ایمن سازی روانی بر کاهش استرس ، اضطراب و افسردگی دانش آموزان دختر مقطع پیش دانشگاهی » که در شهر اردبیل انجام شده است نتیجه گرفتند که آموزش ایمن سازی روانی می‌تواند به طور معنی داری استرس ، اضطراب و افسردگی دانش آموزان دختر پیش دانشگاهی را کاهش دهد.

 

عراقی، اصل فتاحی و سید غلامی ( ۱۳۹۰ ) در پروهشی با عنوان « اثربخشی مشاوره گروهی به شیوه شناختی _ رفتاری بر کاهش علایم اضطراب دانش آموزان دختر دوره پیش دانشگاهی شهرستان شبستر » ‌به این نتیجه رسیدند که روش مشاوره گروهی به شیوه شناختی _ رفتاری علایم اضطراب کلی ، علایم جسمانی و علایم ذهنی اضطراب را به طور معنی داری کاهش می‌دهد.

 

نوری ، کلیشادی و ضیاءالدینی ( ۱۳۸۹ ) در پژوهشی با عنوان « بررسی استرس‌های شایع دانش‌آموزان شهر تهران » که در شهر تهران انجام شده است ، ‌به این نتایج دست یافتند؛ استرس های تحصیلی و ارتباطی بیشترین شیوع را در میان دانش آموزان داشته و شایع ترین مشکلات تحصیلی اضطراب امتحان ، نمره درسی و عدم علاقه به بعضی درس ها بوده. شایع ترین استرس های ارتباطی و اجتماعی نیز عبارت بوده از آشنا شدن با فرد جدید ، بی توجهی معلمان و کارکنان به توانایی‌های دانش آموزان ، آزار روانی توسط سایر دانش آموزان ، ارتباط اجتماعی نامناسب با هم کلاسی ها و نداشتن دوست صمیمی . استرس های مربوط به بلوغ و نوجوانی نیز در میان دانش آموزان شایع بوده است.

 

فلاح ، سهرابی و علی زاده محمدی ( ۱۳۸۷ ) در پژوهشی با عنوان « مقایسه اثربخشی موسیقی درمانی با تصور هدایت شده و راهبردهای شناختی بر کاهش میزان اضطراب دانش آموزان » که در استان یزد انجام شده است ‌به این نتیجه رسیدند که هر دو روش درمانی یعنی موسیقی درمانی با تصور هدایت شده و راهبردهای شناختی با سطح اطمینان ۹۵% ‌بر کاهش میزان اضطراب مؤثر بودند.

 

عطایی نخعی ( ۱۳۸۷ ) در پایان نامه ای با عنوان « بررسی اثربخشی گروه درمانی مبتنی بر روش شناختی هوشیاری » در دانشگاه فردوسی مشهد در مقطع کارشناسی ارشد کار شده است ، ‌به این نتیجه رسید که گروه درمانی مبتنی بر روش شناختی هوشیاری فراگیر با آموزش مهارت‌های مطالعه ‌در کاهش اضطراب امتحان و اضطراب پنهان دانشجویان مؤثر بوده است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 07:06:00 ق.ظ ]